ظهور يار نزديک است الا ياران بپا خيزيد

زمان شور و تبريک است الا ياران بپاخيزيد
رسد ايام آزادي زمان خوبي و شادي
رسد دوران آبادي گل افشانيد و گل ريزيد
شويد آماده ديدار رسد ايام وصل يار
کنيد اطرافيان بيدار و از خفتن بپرهيزيد
امام خود فقط جوييد و تنها راه او پوييد
فقط از وصل او گوييد و هم شعر تر انگيزيد
کنيد آخر وفاداري و با ياري نکوکاري
شويد آماده ياري و با ياران بياميزيد
الا اي ياوران حق بُود مهدي حق مطلق
فقط بر او در آويزيد و از دجّاله بگريزيد
علیرصا احمدی فر



زمان دقیق وقوع قیامت مشخص شد!

 

 به گزارش شيعه آنلاين به نقل از بی باک، "هارولد کامبینگ" کشیش شهر اوکلند واقع در ایالت کالیفرنیا آمریکا در یک پیشگویی عجیب مدعی شد: روز 21 مه سال 2011 جهان به پایان می رسد البته جالب اینکه این بار حتی ساعت دقیق این واقعه مشخص شده که ساعت شش بعد از ظهر می باشد!

این کشیش آمریکایی در سخنان مضحک خود گفت: روز حساب نزدیک است. ای مردم دنیا!  من درباره جام جهانی و یا روز ازدواج و یا فارغ التحصیلی از دانشگاه صحبت نمی کنم بلکه از قیامتی می گویم که خدا وعده داده و زلزله ژاپن یکی از همان نشانه هاست. ای مردم در صور بدمید! و همه را از قیامت و روز حساب با خبر کنید!

نکته جالبتر از تعیین ساعت مشخص برای روز قیامت این است که این کشیش تعداد بهشتیان و جهنمیان را نیز محاسبه کرده و به گفته ی او فقط 2% از انسانها به بهشت صعود می کنند و ماباقی جهنمیند!

گفتنی است، از منظر اسلام، پاداش و یا عقاب کارها در روز قیامت، و ورود به بهشت یا جهنم، جزء مسلمات حتمی است که تمام انبیاء نیز آن را گفته‌اند و از این نظر اختلافی میان انبیاء نیست.

بزرگان دینی معتقدند حتی بعضی از حقایق روز قیامت مانند زمان دقیق آن را پیامبر اسلام(ص) هم نمی‌دانند، چرا که این امور جزء علوم خاص خداست.

قیامت یعنی‌ برخاستن‌ انسان‌ از خاک‌ و حضور در عالم‌ پس‌ از مرگ‌.


نام های قیامت عبارتند از: الواقعة، الراجفة، الطامة، الصاخة، الحاقة، یوم الفصل، یوم الندم، یوم النشور، یوم الحق، یوم المسألة، یوم الفراق، یوم الحساب، یوم الحکم، یوم العذاب، یوم المحاسبة و یوم التلاق و یوم الحسرة ...

از جمع آیات قرآن بدست می آید که مدت زمان قیامت طولانی است.

زمان دقیق قیامت و این که در چه زمانی اتفاق می افتد معلوم نیست اما در آیات و روایات شواهد و علاماتی برای زمان وقوع آن ذکر شده است که به سه دسته تقسیم می شوند:


الف - حوادثی که قبل از پایان جهان محقق می‏گردد.
ب - حوادثی که در آستانۀ پایان جهان پدیدار می‏شود.
ج - حوادثی که در آغاز رستاخیر و بازگشت به حیات مجدد ایجاد می‏شود.

همچنین انسان پس از مرگ وارد عالم قیامت نمی شود،  بلکه به عالم برزخ وارد می شود. منظور از عالم برزخ، جهانی است که میان دنیا و عالم آخرت قرار دارد، یعنی هنگامی که روح از بدن جدا می شود، پیش از آن که بار دیگر در قیامت به بدن اصلی باز گردد، در عالم برزخ بسر می  برد.

 

 



دل پيش يار خويش است در دست من نباشد

 جز عشق روي جانان در جان وتن نباشد

يادش هميشه هستم چشم از زمانه بستم
رفت دل دگر ز دستم با خويشتن نباشد
باشد نه در دل و جان جز شوق وصل جانان
جز وصف يار و ياران شعر و سخن نباشد
همواره در برابر باشد خيال دلبر
صحبت ز يار ديگر در انجمن نباشد
اين دل در انتظار است بي او چه بيقرار است
چون شوق وصل يار است ميل وطن نباشد
باشم به ياد مولا هر لحظه من به هر جا
بي او قشنگ و زيبا دشت و دمن نباشد
پر شد وجودم از دوست در خون و در رگ وپوست
هر تار و پودم از اوست از من بدن نباشد
کاش پيش من زماني آيد به مهرباني
از يوسفم نشاني چون پيرهن نباشد
علیرصا احمدی فر



يارب آن مهدي ما خسرو خوبان برسان

آدم از دست بشد منجي انسان برسان
آخر آن طلعت جانانه ما را بنما
نور تابنده خورشيد درخشان برسان
بارالها تو ز الطاف خود و نعمت بي حد خودت
عاقبت فصل وصال رخ جانان برسان
يارب اي مالک و دارنده اين ملک وجود
غيبت مهدي ما ختم و به پايان برسان
يارب اي منعم و اي تو همه رحمان و رحيم
دوره خاصه آن نعمت و احسان برسان
يارب آن دوره زيبا به خلايق بنما
دولت فاضله چون ملک سليمان برسان
فصل سرما و خزان را تو از اين خانه ببر
فصل زيباي بهار و گل و ريحان برسان
صحن اين باغ جهان خشک شد از باد خزان
تازگي بر چمن و باغ و گلستان برسان
چشم يعقوب دل از غيبت او کور شده
بهر درمان من آن يوسف کنعان برسان
خط بطلان به صف جبهه باطل تو بکش
وضع اين جبهه حق را تو به سامان برسان
يارب آخر تو عنايت به "مبشر" بنما
و مرا تا سحر روشن و رخشان برسان
علیرصا احمدی فر

مجموعه تالیفات اسلامی در پاسخ به خرافات وهابیت

در پیشاپیش آنان علمای حجاز و بخصوص نجد و احساء که محمد بن عبد الوهاب خود را بدانجا منتسب می داند، که قبل از هر کس پدر و برادرش و همه شیوخی که نزد آنان درس خوانده بود، در آاو آثار گمراه ساختن مردم و دعوت غیر اسلامی باطل را دیده بودند.

به گزارش شيعه آنلاين - فاطمه محمدي: از همان زمانی که دعوت وهابیت با آن چهره کریه خود سر برآورد، و آشکارا آثار و نمودهایش را در بدنه مسلمانان به جای گذاشت، تاکنون بزرگان برجسته اسلامی از متفکران و صاحبان اندیشه و خطوط فکری روشن به مقابله با این دعوت پرداختند.

مجموعه کتاب هایی که علمای طوایف و مذاهب مختلف و متعدد مسلمان در ردّ خرافات وهابیت منحرف آنقدر زیاد است که برای هر مسلمان و عاقلی کافیست که عظمت این فتنه خطرناک و انحرافات پیروانشان و آنچه که برای اسلام می خواهند را درک کند.

در اينجا سعی کردیم در حدّ توان خود فهرستی از این کتاب ها را که در آنها جواب هایی بر دعوت وهابیت ایراد شده است، در ضمن این فصول بیاوریم:

1- سطوری از تاریخ فرقه وهابیت

2- اجماع امت اسلام در ردّ دعوت وهابیت

3- مجموعه کتب تالیفی

و همچنين تلاش کردیم عناوین هر چه مختصر تر و به دور از تطویل و حاشیه باشد و فقط اکتفا کردیم به آنچه که برای خواننده امکان مراجعه و تبیین حقیقت باشد، آورده شود.

دعوت وهابیت:

1- سطوری از تاریخ فرقه وهابیت

سال 1111 تولد مؤسس این فرقه محمد بن عبد الوهاب

سال 1143 اعلام این دعوت غیر اسلامی فاسد منحرف از تمامی مذاهب و طوایف اسلامی در سن 32 سالگی

سال 1157پذیرفتن این دعوت توسط محمد بن سعود و یاری آن

1208 حمله به بصره و غارت شهر زبیر

سال 1216 حمله وهابیان به کربلا و مباح کردن آن برای خود و قتل و غارت آن و از جمله ضریح پاک نوه رسول خدا حسین شهید(ع)

سال 1220 حمله به نجران و اطراف آن

سال 1221 حمله به مدینه و تسلط بر آن و غارت اشیاء ارزشمند و اموال موجود در حجره شریف پیامبر

سال 1225 حمله به شام و کشتار وحشیانه اهالی موران

سال 1305 جنگ شریف غالب (فرمانده وهابی) با حاکم مکه و چیره شدن بر مناطق گسترده بسیاری از حرمین شریفه

سال 1317 قتلگاه طائف

سال 1332 - 1336 یاری دادن به انگلیس بر ضد خلافت عثمانی در ترکیه و تسلط بر حجاز و بیرون راندن حسن بن علی حاکم حجاز از مدینه

سال 1343 در هشتم شوال تخریب اماکن مقدس بقیع و غارت حرم رسول الله (ص) برای بار دوم در تاریخ جنایات سیاهشان که نزدیک بود قبر مقدس پیامبر را هم ویران کنند، ولی به خراب کردن گنبد های قبور زنان و فرزندان و اصحاب پیامبر اکتفا کردند

سال 1407 کشتار مکه در روز روشن که در جریان آن بیش از 500 حاجی را به قتل رساندند.

2- اجماع امت اسلام در ردّ دعوت وهابیت

مسلمانان بدون استثنا از همه مذاهب و طوایف به ردّ این فرقه و عقائد مخالف با اسلام آنان  و تجاوزاتشان بر ساحت اسلام و مسلمین ،چه زنده و چه مرده، برخاسته اندو بدین گونه در خارج بودن فرقه وهابیت از جماعت مسلمانان به اجماع قطعی رسیده اند.

کسانی که این فرقه را ردّ کرده اند به یک شهر و کشور معین منحصر نمی شوند، بلکه علمای کل کشورهای مسلمان به ردّ این فرقه و ابطال بدعتی که ایجاد نموده اند، به پاخاسته و ظنّ وگمان هایشان را خرافاتی بیش ندانسته اند.

در زیر اسامی مذاهبی که وهابیت را ردّ نموده اند می آید:

تمام مذاهب اسلامی از اهل تسنن و شیعه به آن جواب داده اند بخصوص علمای شیعه بطور قاطع اعمال وهابیت را ردّ کرده اند و همه طوایف و مذاهب اهل سنت اشعری و پیشاپیش آنان حنبلیان که فرقه وهابی خود را منسوب به آنان و تابع احمد بن حنبل می دانند و علمای مذهب حنبلی نفی می کنند که آنچه محمد بن عبد الوهاب می گوید از آراء احمد بن حنبل باشد.

و همین طور مذهب حنفی و شافعی و مالکی و پیروان طیقه های رفاعیه و نقشبندیه و زیدیه و حتی بعضی علمای عمان که تابع مذاهب اباضیه می باشند.

به همین ترتیب علمای تمام کشور های اسلامی آنان را ردّ نموده اند:

و در پیشاپیش آنان علمای حجاز و بخصوص نجد و احساء که محمد بن عبد الوهاب خود را بدانجا منتسب می داند، که قبل از هر کس پدر و برادرش و همه شیوخی که نزد آنان درس خوانده بود، در آاو آثار گمراه ساختن مردم و دعوت غیر اسلامی باطل را دیده بودند.

و نیزعلمای بحرین و قطیف و مدینه منوره و مکه مکرمه و صنعاء و عدن و عمان و کویت

و علمای عراق از بغداد و کاظمین و موصل و بصره و کربلا و نجف ،عده ای از علمای شیعه و سنی آنجا به ردّ آنان و خرافی بودن سخنانشان همت گماشتند

و ترکیه که در ان زمان علمای دار الخلافه اسلامی در شهر قسطنطنیه که امروزه به استانبول معروف است، وجود داشتند.

و علمای شام لبنان مصر (دانشگاه الازهر) آفریقا ایران (علمای تهران وحوزه علمیه قم و مشهد و اصفهان) علمای افغانستان و هند و پاکستان و ...

و بدین گونه علمای جهان اسلام به ردّ این فرقه شاذ از مسلمین دست به دست هم داده اند.

3- مجموعه کتب تالیفی

بعضی از کتاب هایی که علمای مسلمان در ردّ این فرقه تالیف نموده اند، از این قرار است:

1- الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات ، تالیف شیخ محمد حسین کاشف الغطاء چاپ نجف

2- آیین وهابیت، تالیف شیخ جعفر سبحانی چاپ قم

3- الآیات الجلیة فی ردّ شبهات الوهابیة، در دو جلد تالیف شیخ مرتضی کاشف الغطاء

4- اتحاف اهل الزمان باخبار ملوک تونس و عهد الامان، احمد بن ابی اضیاف در ردّ بر وهابیت

5- الارض و التربة الحسینیة، شیخ محمد حسین کاشف الغطاء نجفی (چاپ مکرر)

6- ازاحة الغی فی الردّ علی عبد الحی به زبان فارسی سید علی بن الحسن العسکری مشهور به مشرف علی

7- اسلام و ایمان در ردّ بر وهابیت اسلامبول

8- الاسلام السعودی  الممسوخ (اسلام سعودی مسخ شده) سید طالب الخرسان نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

9- این است آئینه وهابیت، سید ابراهیم علوی چاپ تهران

10- تاریخ آل سعود، ناصر سعید چاپ افست ایران

11- تاریخ وهابیت، صبری پاشا رومی صاحب «مرآة الحرمین»

12- تحلیلی نو بر عقائد وهابیان، محمد حسن ابراهیمی، دفتر تبلیغات اسلامی قم



یک سئوال ریاضی از مولا علی علیه السلام

 

شخصی از امام علی (ع) پرسید : عددی را به دست من بده که قابل قسمت بر ۲و ۳و ۴و ۵و ۶و ۷و ۸و ۹و ۱۰ باشد بی آنکه باقی بیاورد.
امام علی علیه السلام بی درنگ به او فرمود:
" اضرب ایام اسبوعک فی ایام سنتک "
یعنی:" روزهای هفته را بر روزهای یک سال خودت ضرب کن"
سوال کننده هفت را در ۳۶۰ ضرب کرد.حاصل آن یعنی ۲۵۲۰ بر تمام آن اعداد قابل قسمت بود بی آنکه باقی مانده بیاورد.

منبع : شرح بهایه به نقل از ترجمه کشکول شیخ بهایی

حمله همه جانبه ایران به عربستان!

 یک سایت سعودی در خبری عجیب مدعی شد ایران قصد دارد با همکاری مقتدا صدر رهبر جنبش صدر از طریق خاک عراق به عربستان سعودی حمله کند !

به گزارش بی باک، یک سایت سعودی در خبری عجیب مدعی شد ایران قصد دارد با همکاری مقتدا صدر رهبر جنبش صدر از طریق خاک عراق به عربستان سعودی حمله کند !

این سایت مدعی نوشت: نیروهای ایرانی در خاک عراق به راحتی تردد می کنند و گروههای شیعه عراق که همه وفادار به ایران هستند با این نیروها همکاری می کنند و جنبش صدر نیز نقشه های ایرانیها را عملی می کند و به زودی قصد حمله نظامی به خاک عربستان را دارند.

گفتنی است بعد از اینکه رژیم دیکتاتور آل سعود نتوانست شانس خود را برای زور آزمایی با ایران در اغتشاشات ۸۸ ایران و اخیرا با سرکوب مردم بحرین امتحان کند، اکنون با شایعه پراکنی های گسترده قصد دارند ایران و شیعیان منطقه را خطر اصلی برای امنیت خود و منطقه نشان دهد شاید از این طریق بتواند صف معترضین سنی مذهب را از صف شعیان معترض علیه رژیم های دیکتاتور منطقه جدا کند.

امام موسی صدر در لیبی مشاهده شده است

 

یک منبع مطلع آفریقایی ادعا کرد که امام موسی صدر، در قید حیات بوده و دو ماه پیش در لیبی رؤیت شده است.

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ این منبع از قول تعدادی از نظامیان لیبیایی ادعا کرد که امام موسی صدر، در قید حیات بوده و دو ماه پیش در لیبی رؤیت شده است.

این نظامیان تأکید دارند که امام صدر هم‏اکنون نیز همچنان زنده می‏باشد.

 شایان ذکر است که در ابتدای خیزش مردم لیبی نیز اعلام شده بود که سشخصی شبیه امام صدر با هواپیمایی کوچک، به مکانی نامعلوم منتقل شده است.

امام موسی صدر درسال 1979 در پی دعوت رسمی «معمر قذافی» به لیبی سفر کرد اما نظام لیبی وی و دو همراهش را پس از رسیدن به آن کشور ربود و مدعی شد این سه نفر اصلا وارد لیبی نشده‏اند!

 

تحلیل فیلم اسلام ستیز×من خان هستم ×

«من خان هستم» با استحاله دين تعريف جديدي از اسلام ارائه مي‌دهد

اينجاست كه روزنه‌اي به سوي يك آيين جديد باز مي‌شود. ديني كه همه اديان را در خود حل و جذب كرده و جز نامي از آن‌ها باقي نمي‌ماند. اين نوعي از پلوراليسم ديني است كه به استحاله عقيدتي و آرماني اديان مي‌پردازد؛ اما درعين حال حقانيت را به شيوه زندگي آمريكايي و ليبراليستي مي‌دهد. در اين ميان اسلام به عنوان يك مكتب فطري و الهي قوي كه خطر جدي براي منافع غرب شناخته مي‌شود بيشترين سهم از استحاله را داراست.

  فيلم «من خان هستم...» قرار است روز 11فروردين ار شبكه سوم سيما پخش شود و اين در حالي است كه در اين فيلم كه به صورت مشترك توسط «هاليوود» و «باليوود» توليد شده است به تعريفي جديد از اسلام و مسلمانان دست مي‌زند و به صورت زيركانه برخي اصول ليبراليسم و سكولار را به جاي اعتقادات مسلمانان معرفي مي‌كند.

فيلم «من خان هستم...» به كارگرداني (Karan Johar) كاران جوهار 38 ساله (هندي) محصول سال2010، با هنرپيشگي شاهرخ خان (Shahrukh Khan) و كاجول (Kajol) دو هنرپيشه مطرح سينماي باليود ساخته شده است. آنچه حائز اهميت است همكاري هاليوود و باليوود توسط بيش از 5 شركت سينمايي در اين فيلم است كه از بارزترين آنها «فوكس قرن بيستم» را مي توان نام برد كه جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد و بهترين موسيقي از جشنواره فيلم «فير» Filmfare را نصيب خود كرده است. اين فيلم در سه هفته اول در بيش از 119سينما در آمريكا و كانادا اكران شده و در 17روز اول 363500 ميليون دلار فروش داشته كه ركورد جديدي براي باليود به حساب مي‌آيد.

          * مرور داستان

رضوان خان يك جوان مسلمان هندي است كه با وجود معلوليت جسمي خاص (اسپرگرسندرم) داراي قدرت حافظه و هوش خارق‌العاده‌اي است. رضوان توانايي‌هاي بالقوه فراواني دارد، اما در هند از به فعليت رساندن آن‌ها عاجز است. او بنا به وصيت مادر به آمريكا مي‌رود تا شاد زندگي كند و استعدادهاي خود را شكوفا سازد. كاري كه برادر كوچكتر او قبلاً انجام داده است. به آمريكا رفتن وي باعث آشنايي با يك دختر هندي كه شغل او آرايشگري است (مانديرا) و معتقد به هندويسم است مي‌شود ولي رضوان، با اينكه مسلمان معتقد است و هرگز نمازش ترك نمي‌شود ايرادي در ازدواج با او نمي‌بيند. بنا به باور شريعتي كه مادر رضوان آن را تفسير مي‌كند، مسلمان و غيرمسلمان معنا ندارد و تنها خوبي و بدي وجود دارد. مانديرا خوب است پس مي‌تواند همسر مناسبي براي رضوان خان باشد.
خوشبختي آن‌ها دوام چنداني ندارد، زيرا طوفاني به نام «11 سپتامبر» زندگي همه مسلمانان در امريكا را زير و رو مي‌سازد. اين طوفان همچنين، تبعاتي چون درگرفتن جنگ با افغانستان و عراق را دارد. (جنگي كه پدر بهترين دوست فرزندخوانده رضوان را از آن‌ها مي‌گيرد.) بنابراين خانواده رضوان خان مورد تهديد واقع مي‌شود، پسر مانديرا به جرم مسلمان بودن پدر خوانده‌اش كشته مي‌شود و رضوان براي تبرئه خود و خانواده‌اش از تروريست بودن، به مأموريتي مهم اعزام مي شود. بنا به خواست مانديرا او بايد رييس جمهور آمريكا را ببيند و به او بفهماند كه هر چند مسلمان است اما تروريست نيست. در اين راه او ابتدا توسط
FBI مجرم شناخته مي‌شود؛ اما در نهايت به عنوان سمبل نيكويي از «يورو اسلام»، موجب افتخار هم‌كيشان خود شده و به ملاقات رييس جمهور نائل مي‌شود. تنها حرفي كه رضوان براي گفتن به رييس جمهور دارد همين است: «من مسلمان هستم و من تروريست نيستم.»

           * به عنوان مقدمه

به راستي چه مي‌شود كه پس از سال‌ها دشمني و كينه‌ورزي با اسلام، ناگهان غرب دايه مهربان‌تر از مادر شده و با ابزار هنر و با تفكر احقاق حقوق مسلمانان، به ياري آن‌ها شتافته است؟! اينجــاست كه نيـاز به هوشمندي و كياست بيدار مسلمانان احساس مي‌شود. چگونه اشد دشمنان در عداوت با مومنين از در دوستي و خيرخواهي برآمده است؟
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذينَ أَشْرَكُوا» در اين آيه با بيش از 12 تأكيد به دشمني ديرينه موسسان هاليوود (يعني همان جهود كينه‌توز) با مسلمان‌ها اشاره شده است.
پاسخ اين معما را در كلام روح خدا به روشني درمي‌يابيم.حضرت امام (ره) مي‌فرمايد:
«آمريكا هم براي اسلام دل مي‌سوزاند، اما اسلام آمريكايي»؛ «در اسلام حقيقي و ناب چه عنصري تهديد كننده است كه به دنبال حذف آن، در معرفي اسلام آمريكايي هستند؟!»
به نظر مي‌رسد سياست‌هاي جهادي اسلام و دعوت بي مهاباي اين دين به دفاع از آرمان‌ها و اعتقادات، بدون در نظرگرفتن مصلحت‌انديشي و محافظه كاري‌ها، موجب تنش‌هاي فراواني براي سردمداران سياست زر و زور گشته است، چرا كه هدف جديد برنامه‌ريزان هاليوود، مستقيماً آرمان‌هاي دفاعي اسلام و مكتب مبارزه و شهادت را نشانه رفته است.
شيوه نوين مقابله با اين آرمان‌ها، بسيار تأمل انگيز است. قرآن كريم از 14 قرن پيش يكي از سياست‌هاي مزوّرانه يهود را تحريف كلمات معرفي مي‌فرمايد: «مِن َالَّذينَ هادُو ايُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه»
و اين ابزار پليد، هم اكنون با پروژه تحريف و بازخواني غلط آموزه‌هاي اسلام، به حذف مولفه‌هاي زيربنايي چون دفاع و شهادت مي‌پردازد. اين خلع سلاح آرام و حرفه‌اي مي‌تواند بار مخاطرات اسلام را از دوش منافع و مصالح يهود و سرمايه‌داران دنيا كاهش دهد، و به نرمي باب آشتي و صلح فريبنده‌اي را بين اسلام و كفر باز كند.
پروژه اسلام امريكايي كه از سال ها پيش كليد خورده بود، در بيان روشن‌گرايانه امام راحل (ره) اينگونه افشا مي‌شود:
«تنهــا هنـري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي (ص)، اسلام ائمه هدي (ع)، اسلام فقــراي دردمند و... بــاشد. هنري زيبـا و پاك است كه كوبنده سرمايه‌داري مدرن، اسلام رفاه و تجمل، اسلام سازش و فرومـايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه «اسلام امريكايي» باشد.»
در حالي كه در اين فيلم به اسلام، مدافعين آمريكا تقدس داده شده است، قرآن كريم همواره مسلمين را از يك جانبه نگري و تك بعدي عمل كردن احراز مي دهد. و به عمل كردن به تمامي دستورات اسلام فرا مي خواند.
«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتاب ِوَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض‏.» آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى‏آوريد، و به بعضى كافر مى‏شويد؟
«وَ احْذَرْهُمْ ْأَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ماأَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْك» از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند.

اشاره آيه به اهل كتاب است كه در دين خود همين كار را كردند و تنها نام پيامبرشان باقي ماند، و خداوند بندگي آنها را نمي‌پذيرد. آنها مي‌خواهند كاري را كه با يهود و مسيحيت شد با اسلام نيز انجام دهند بنابراين آنچه را كه به منافع‌شان ضربه مي‌زند زشت و كريه جلوه مي‌دهند و به ساير احكام كاري ندارند چون مبناي آنها اومانيسم و لذت فردي است. و اين دقيقاً هدفي است كه در فيلم «خان...» كارگردان به دنبال اجراي آن است. زماني كه اسلام «رضوان» به «مانديرا» كه نماد «هندويسم» است عشق مي‌ورزد و در مقابل از مسلمانان جهادگر اعلام بيزاري و برائت مي‌كند.

                       * رضوان؛ تجسم يورو اسلام

اگر قرار باشد فرد منصفي‌، اسلام را در قالب يك شخصيت متجسم نمايد، ترجيح مي‌دهد او قوي، مقتدر، باصلابت و محكم باشد و در عين حال مهربان و ياور ضعفا همچون اميرالمومنين علي(ع) و در عصر حاضر، حضرت امام (ره)، نه شخصيتي ضعيف و عاجز كه طبيعت بيمارگونه‌اش او را چنين ساده و معصوم جلوه مي‌دهد. كسي كه در مقابل استضعاف و اختلاف طبقاتي ظالمانه كشورش و دردهاي هموطنان خود واكنشي نشان نمي‌دهد، اما وقتي بلاياي طبيعي، صليب مسيحيان را در جرجياي آمريكا بر زمين مي‌زند او به ياري كليسا مي‌شتابد و اسوه فداكاري مي‌شود.

           * آمريكا سرزمين فرصت‌ها!

رضوان به راحتي نمي‌تواند با محيط‌هاي جديد انس پيدا كند. او از رنگ زرد متنفر است (با اينكه هندي‌ها زرد را نماد شادي و خوشي مي‌دانند). مادر كه بسيار مصلحت‌انديش، فداكار و آينده‌نگر است، متوجه مي‌شود كه او مي‌تواند زندگي رويايي‌اش را تنها در آمريكا پيدا كند. البته اين ديد اغراق آميز و رويـــاگونه پنــداشتن درباره ايالت متحده، در بسياري از فيلم‌هاي هاليوودي دنبال مي‌شود، اينكه آمريكا سرزمين فرصت هاست.
زندگي ذاكر برادر رضوان هم مويد اين مطلب است، او ابتداي ورود به آمريكا آه در بساط نداشت، اما حالا شغل و همسر دلخواهش را دارد. (به لطف خدا بحران اقتصادي در آمريكا به زندگي او اثري نداشته است!!!)

زماني كه رضوان مي‌خواهد براي عملي كردن شرط ازدواج، با صحنه بديع وزيبائي مانديرا را غافلگير كند؛ ما سانفرانسيسكو را مي‌بينيم كه چون شهري آسماني، از وراي ابر‌ها رخ مي‌نمايد. برج‌ها و معماري كلاسيك شهر در پرتوي طلائي لحظه طلوع، زيبائي رويا مانندي را به نمايش مي‌گذارند. انگار همه خوشبختي آينده اين زوج (كه نماد پيوند اسلام و هندوئيسم هستند) منحصرا در اين شهر تحقق مي‌يابد. گوئي اين تصوير كه با نماي دور (لانگ شات) آغاز مي‌شود مي‌خواهد القا كند كه هرگز در اين شهر آرماني، اثري از فقر و مرارت را نمي‌توان يافت!!
رضوان اعتقادي را كه از مادر گرفته است با خود مي‌آورد و در همه مسائل تعميم مي‌دهد. زمانيكه خوشبختي خود را درپيوند با يك دختر هندوي كافر پيدا مي‌كند، باور سكولاريستي مادر به ياريش مي‌شتابد: «اصل خوب بودن است، نه رنگ و مذهب» و باز در جاي ديگر فيلم صريحاً اين نكته تذكر داده مي‌شود: «خداوند به ما گفته است رنگ و مذهب اهميتي ندارد.» (البته اسلام مي‌فرمايد: «ان الدين عندالله الاسلام»، مذهب اهميت دارد و اين رنگ و‌ نژاد است كه در اسلام نفي شده است.)
و اين گونه التقاط حق و باطل با ابزار تحريف براي جا انداختن باطل در افكار در موارد متعددي تكرار مي‌شود. (كه به آن اشاره خواهيم كرد).

          * عشق فراديني و سكولار از مولفه‌هاي دين نوين

مانديرا زن محبوب رضوان، شخصيتي شاد، جذاب، و البته مهربان است. او توانست بيماري رضوان را درك كند و او را به آرامش برساند. مهم نيست كه در آيين او چند خدا پرستش مي‌شود و در اسلام رضوان، خداي يگانه. بلكه عشق و محبت مي‌تواند اين دو را پيوند دهد. در حالي كه هر كدام عبادت مخصوص خود را انجام مي‌دهند، رضوان نماز مي‌خواند و او اعمال سنتي خود را دنبال مي‌كند. ازدواج رضوان و مانديرا بدون توجه به موازين ديني يعني اولويت عشق بر مذهب. يعني محدود كردن دين به جنبه‌هاي دروني و روحي و در حقيقت حذف تاثير دين حتي در زندگي شخصي افراد.
اينجاست كه روزنه‌اي به سوي يك آيين جديد باز مي‌شود. ديني كه همه اديان را در خود حل و جذب كرده و جز نامي از آن‌ها باقي نمي‌ماند. اين نوعي از پلوراليسم ديني است كه به استحاله عقيدتي و آرماني اديان مي‌پردازد؛ اما درعين حال حقانيت را به شيوه زندگي آمريكايي و ليبراليستي مي‌دهد. در اين ميان اسلام به عنوان يك مكتب فطري و الهي قوي كه خطر جدي براي منافع غرب شناخته مي‌شود بيشترين سهم از استحاله را داراست.
پايه‌ريزي اسلام بر مبناي زندگي آمريكايي و اروپايي بر مبناي امانيسم و لذت فردي يعني‌ همان اسلام سكولار، اسلام خنثي شده يعني اسلام سست و بي‌محتوا. اسلامي كه بدنبال فروش محصولات آرايش است، و سرسازش با سرمايه‌داري دارد. (شغل رضوان فروش محصولات آرايشي زنان است و براي بازاريابي بيشتر مجبور به ارتباط نزديك با زنان مي‌باشد) اسلامي كه مفتخر به جاسوسي براي «
FBI» است (اشاره به سكانس تبرئه رضوان بدليل لودادن مسلمانان جهادي كه از طريق رسانه‌هاي آمريكا بازتاب داده مي‌شود)

          * اسلام‌هراسي و اسلام آمريكايي دو روي يك سكه

از اسلام رضوان تنها نماز و آياتي از قرآن باقي مانده است و قدرت جمعي مسلمين ناديده انگاشته مي‌شود. او نمازش را انفرادي مي‌خواند و اجتماع مسلمانان تنها زماني نشان داده مي‌شود كه در مسجد در حال توطئه هستند. يكپــارچگي قدرت اسلام نقطه هراسناكي براي غـــرب است كه در فيلم «مردي كه فردا را ديد» (توليد 1981) براي اولين بار مردم دنيا را از آن بر حذر مي‌دارند. در اسلام آمريكايي رضوان، با اين نيرو مقابله مي‌شود. او به تنهايي در مقابل جمعي توطئه‌گر و مي‌ايستد و حتي در آخر توسط آن‌ها ترور مي‌شود.
يكي از نمونه‌هاي بارز آميختن حق و باطل با تحريف در بيان داستان حضرت ابراهيم (ع) است. دكتر فيصل رحمان، رهبر جهادگران در مسجد مجللي كه پايگاه مسلمين آمريكاست سخنراني مي‌كند.
او از قرباني شدن اسماعيل (ع) مطلوبيت كسب رضايت خدا ولو به تسليم جان و خون ريختن را استنباط مي‌كند، اما رضوان معتقد است او دروغ مي‌گويد چون مادرش به نحو ديگري داستان را تعريف كرده است. خون ريختن در راه خدا با عشق منافات دارد، عشق و صلح دو واژه همراهند كه ما حق نداريم به جنگ و خونريزي آلودشان سازيم و ابراهيم و خداي او نيز چنين قصدي نداشتند.

            * تحريف اسلام در مسير به بار نشاندن اسلام آمريكايي

تحريف از آنجا آغاز مي‌شود كه رضوان تلويحاً به آن اشاره مي‌كند: «ابراهيم از كشته نشدن فرزندش مطلع بود (مطلبي كه در تفاسير اسلامي آن را نمي‌يابيم) زيرا او مي‌دانست كه خدا خون بي‌گناهي را نمي‌ريزد.» ناگفته مشخص است كه يا اين قرائت تا چه حد از ارزشمندي تعبد و اطاعت ابراهيم كاسته مي‌شود. ابراهيم فرزندش را به قربانگاه برد زيرا مي‌دانست او كشته نمي‌شود، اين سكانس مخاطب را به اين مطلوب رهنمود مي‌كند كه جان فشاني در راه خدا اساساً در اديان الهي، هيچوقت محبوبيت ندارد. چه رسد به جهاد و شهادت (زيرا راه خدا راه عشق است نه راه جنگ).
با اندك تأملي مي‌توان دريافت كه اين طرز تفكر تا چه حد براي يك مكتب پويا، مخرب و بنيان‌افكن است، اين‌ همان اصل «محبت» در مسيحيت است كه اگر يك سيلي خوردي طرف ديگر صورتت را جلو بياور و انحراف در اين اصل زماني است كه عفو و اغماض با تو سري خوردن (قدرت دفاع نداشتن) اشتباه شود.
در مقابل، جهاد و دفاع يك اصل درخشان اسلامي است كه مي‌گويد: هرگز ظلم نكن، اما اگر متجاوزي به تو ظلم كرد ساكت ننشين. "هيهات منا الذله " البته قتل و كشتار به ناحق نيز عقاب سنگين در پي دارد، زيرا حكم كسي كه يك نفر را به ناحق بكشد با كسي كه همه مردم جهان را كشته باشد نزد خداوند عادل يكسان است. «من قتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ في الارضِ فكانما قتل الناس جميعاً»
مطلبي كه رضوان با بيان تحريفي ديگري اينگونه از آن ياد مي‌كند: «كسي كه يك نفر را بكشد انسانيت را كشته است.»

                               * اسلام جهادي به مثابه شيطان

در پايان اين سكانس از فيلم مي‌بينيم رهبران و مفتيان بيدار جوامع اسلامي كه حكم به دفاع از مرز و بوم و آرمان‌هاي اسلامي را مي‌دهند،‌ همان شيطان وسوسه‌گري هستند كه ابراهيم، هاجر و اسماعيل هر سه به او سنگ زدند. رضوان نيز دكتر فيصل را سنگ مي‌زند و هر سه بار او را شيطان مي‌خواند.
البته اين ديدگاه، «انتفاضه مقدس فلسطين» و «مقاومت شيعيان لبنان» را در كنار «وهابيت خشن القاعده» مي‌گذارد و هيچ تفاوتي ميان آن‌ها قائل نيست و هر سه را با يك چوب مي‌زند. در حقيقت يكسان مطرح كردن اين سه حركت نيز برنامه از پيش تعيين شده‌اي است از سوي سياستمداران كاخ سفيد كه اذهان مردم دنيا را روي تروريست بودن مسلمانان متمركز كنند. آن‌ها از سال‌ها قبل مسلمانان را شيطان عصر حاضر معرفي مي‌كنند. براستي چه كساني لايق صفت شيطان هستند؟
امام و پير روشن ضمير عالم اسلام، سال‌هاست آمريكا را شيطان بزرگ خوانده است. آمريكايي كه با تقويت همه جانبه اسلام افراطي در عربستان و پاكستان، وهابيت را تجهيز مي‌كند و از جنايتكاراني چون ريگي حمايت مي‌كند. و همزمان سنگ صلح و دفاع از بشريت را به سينه مي‌زند، با استفاده از اين شمشير دو لب از طرفي اسلام را دين خشونت و ترور معرفي مي‌كند و از سوي ديگر به دنبال مبارزه با تروريسم به كشورهاي اسلامي لشكركشي كرده و مسلمين را به خاك و خون مي‌كشد و سرمايه كشورهاي اسلامي را به غارت مي‌برد.

پس از 11 سپتامبر، اسلام‌هراسي مورد نظر سازندگان اين واقعه رخ مي‌نمايد. حجاب زنان و چهره اسلامي مردان بهانه حمله مردم وحشت‌زده به آن‌هاست و حتي به سيك‌ها و هندوهاي غيرمسلمان. در نتيجه سمير كشته مي‌شود. (در سكانسي كه در آن چند نوجوان آمريكايي با چهره‌هاي آفريقايي و اروپايي و... سمير را وحشيانه كتك مي‌زنند). البته تنها جايي كه آن‌ها مقصر جلوه داده مي‌شوند زماني است كه با دستبند راهي زندان مي‌گردند و در غير اين زمان همه (رضوان، مانديرا و بينندگان) اذعان دارند كه كشته شدن او به خاطر جنايت عده‌اي مسلمان افراطي است و با گذاشتن عكس سمير كنار سربازان كشته شده امريكا در عراق به عنوان شهدا، كارگردان به اين مطلب صحه مي‌گذارد، گويي كه هر دو (سربازان و سمير) زخم خورده از يك خنجرند.
نكته انحرافي ديگري كه با ‌نهايت سوء استفاده از مقام رفيع و مقدس مادري از ابتدا در جاي جاي فيلم مورد تأكيد قرار مي‌گيرد، اين كلام نامقدس و ناصحيح است كه در دنيا تنها دو دسته انسان وجود دارد: خوب و بد. و تنها اين دليل كه كلام مادر است به آن حجيت مي‌بخشد، گويي كه اين حقيقت اسلام تنها توسط مادر رضوان قابل درك و تحليل مي‌باشد. به راستي اين سوال ذهن مخاطب را مشغول مي‌كند كه اگر حقيقتاً انسان‌ها در دنيا، تنها همين دو دسته خوب و بد باشند، متجاوزان و اشغال گراني چون امريكا و اسرائيل در كدام دسته قرار مي‌گيرند؟! پاسخ به اين پرسش البته، در فيلم بديهي انگاشته شده است؛ با اينكه امريكا به افغانستان و عراق حمله كرده است، رضوان براي كشته‌هاي امريكا اشك مي‌ريزد!!! (و عكس سمير را به عنوان كشته جنايات مسلمين افراطي، در كنار عكس سربازان كشته شده آمريكا در عراق مي‌گذارد، گويي كه هر دو زخم ديده از يك خنجرند). نتيجه اينكه آمريكا حتي اگر تعدي كند، هرگز در دسته انسان‌هاي بد قرار نمي‌گيرد، زيرا او همواره مصلح و محق است.
نكته ديگري كه در اسلام قابل چشم پوشي نيست، عفت و حجاب زنان مسلمان است كه سال‌ها در آزاد‌ترين كشورهاي دنيا (!!!) با آن مقابله مي‌شود. مسينا، همسر ذاكر، در اين فيلم الگوي زن مسلمان «يورو اسلام» است كه گرچه بر حجابش تأكيد دارد، آن را همراه با آرايش، اختلاط با نامحرم، دست دادن با رضوان و... مي‌سازد. اين تصوير روشنفكرانه سال‌هاست نمايش داده شده است و موجب مي‌شود او به راحتي همسر كافر رضوان را بپذيرد و در مراسم آن‌ها شركت كند. او حجاب خود را نه علامت مذهبي بلكه تكه‌اي از وجود (انتخاب و سليقه) خود مي‌داند، به همين سبب در صورت اقتضا و ضرورت آن را كنار مي‌گذارد، تا در مقابل رسانه‌ها از رضوان احقاق حق كند. كما اينكه در يكي از سكانس‌هاي فيلم حجاب را كنار مي‌گذارد. (گويي حجاب نشانه مجرم بودن است).
در اين نوشتار مختصر از بسياري نكات تأمل برانگيز فيلم «چون عدالت پيشه جلوه دادن دستگاه قضاي امريكا و حق مداري رسانه‌اي چون
PBC كه نامي نزديك به BBC است» چشم پوشي شد و تنها مواردي كه به هدف قراردادن اصول اوليه اسلام ناب، و حذف يا خنثي كردن آن‌ها مي‌پرداخت، اشاره شد.

----------------------------------------------

حضرت مهدي عج در کتب اهل سنت

 بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

حال با توجّه به آنچه كه گذشت و فهميديم كه صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذيرفتند كه اوّلاً مهدى از اهل بيت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانياً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد ، به يك روايت از سنن ابن ماجه نظرى مى‏افكنيم . او از انس بن مالك و انس از رسول خدا ( ص ) چنين روايت مى‏كند:

 1 - حضرت مهدى‏ در صحاح سته
2 -حضرت مهدى در بعض كتب اهل سنت
  1 - حضرت مهدى‏ (ارواحنا فداه و عجّل اللَّه تعالى فرجه) در صحاح سته
حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) اينكه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است كه شيعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غير مسلمانان نيز در كتابهايشان مژده يك نجات دهنده را در آخرالزّمان به پيروانشان داده‏اند .
به عنوان نمونه: در تورات ، اشعياى نبى ، فصل 11 آمده است:
« . . . مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد كرد . . . گرگ با برّه سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پروارى با هم ، و طفل كوچك آنها را خواهد راند . . . در تمامى كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد . زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . »
در عهد عتيق ، كتاب مزامير ، مزمور37 ، چنين آمده است:
« . . . زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد . هان! بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود . در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود ، و امّا حليمان وارث زمين خواهند شد . . . و ميراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . »
درسوره انبياء آيه 105 مى‏خوانيم:
« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الارضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .
يعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتيم كه سرانجام ، وارث زمين بندگان شايسته من خواهند شد . حال يكبار ديگر متن زبور را كه در اين نوشتار آورديم بخوانيد و با اين آيه مقايسه كنيد و ببينيد كه چگونه خداوند اين قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آيندگان بدانند كه حكومت زمين سرانجام به دست انسانهاى شايسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نيست .
در انجيل لوقا ، فصل12  آمده است:
«كمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بداريد ، و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى‏كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند ، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند . خوشابه حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد . پس شما نيز مستعدّ باشيد ، زيرا در ساعتى كه گمان نمى‏بريد پسر انسان مى‏آيد» .
بر خوانندگان محترم مخفى نيست كه معناى عبارت انجيل لوقا همان انتظار فرج است كه از نظر شيعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند كسى است كه منتظر آمدن مهمان عزيزى است كه قبلاً خانه راتميز كرده و غذا را آماده مى‏كند . او نيز خانه دل را از آلايشهاى مادّى تميز كرده و از گناهان مى‏پرهيزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مى‏كند و از منكر بيزار است (نه بى‏تفاوت) و از آن نهى مى‏نمايد و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مى‏ستيزد . ياور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . اين است معناى انتظار فرج كه در روايات اهل بيت ( ع ) آن را افضل عبادات شمرده‏اند .
ترمذى اصل روايت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل كرده است كه: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - كتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غير ذلك ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از اين روايت آنطور كه شيعه معنى مى‏كند برداشت نمى‏كنند .
صاحبان صحاح نيز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) رواياتى نقل كرده‏اند كه ذيلاً مى‏آيد:
1 - اگر از عمر دنيا بيش از يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا آنكه مردى از اهل بيتم مبعوث شود كه اسم او اسم من است . او زمين را از قسط و عدل پر مى‏كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - كتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 .
ب - سنن ابى‏داود ، ج4 ص106 - كتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 .
2 - دنيا به پايان نمى‏رسد تا آنكه مردى از اهل بيتم بر عرب حكومت كند كه اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 .
3 - اگر از عمر روزگار فقط يك روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بيتم را مبعوث مى‏كند كه زمين را پر از عدل كند همانگونه كه پر از ستم شد . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، همان .

روايتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نيز متوجّهند - اين است كه خروج مردى از اهل بيت پيامبر ( ع ) حتمى است نه آنكه يك روز از عمر دنيا مانده و او يكروزه دنيا را پر از عدل و داد مى‏كند .
2 - مهدى ( ع ) از اهل بيت است
روايات قسمت اوّل اين فصل با صراحت مى‏گويد كه مهدى ( ع ) از اهل بيت رسول خدا ( ص ) مى‏باشد . حال به روايات ديگرى كه آن حضرت را از اهل بيت مى‏داند نگاهى مى‏افكنيم:
1 - «المهدىّ منّا أهل البيت» . سنن ابن‏ماجه ، ج2 ص1367 - كتاب الفتن ، باب خروج المهدى (34) ح 4085 . رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است:
مهدى از ما اهل بيت است .
2 - پيامبر اكرم ( ص ) فرموده است: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيده است و همانا اهل بيت من بعد از من سختيها ديده و از وطن رانده مى‏شوند . تا آنكه قومى از ناحيه مشرق پيدا مى‏شوند كه با آنها پرچمهاى سياه است و طلب خير (و حقّ) مى‏كنند و به آنها داده نمى‏شود . آنان مى‏جنگند و آنچه را كه خواستند به آنها مى‏دهند و نمى‏پذيرند تا آنكه آن (حكومت) را به مردى از اهل بيتم (يعنى حضرت مهدى ( ع ) ) مى‏دهند و او آن (يعنى زمين) را پر از قسط و عدل مى‏كند همانگونه كه ديگران آن را پر از ظلم و جور كردند . پس هر كه آن زمان را درك كرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روى برف و يخ» . همان ، ص&
rlm1366 ، ح 4082 توضيح آنكه روايت فوق به همين مضمون و يا مشابه آن در مصادر شيعه نيز نقل شده است و با توجّه به رواياتى كه درباره قيام مردى از قم در روايات ما آمده ، انقلاب اسلامى ايران به رهبرى حضرت آيةالله خامنه‏اى حفظه‏اللَّه به زودى به دست مبارك امام زمان ( ع ) سپرده خواهد شد . انشاءاللَّه .

توجّه به اين نكته لازم است كه زمان ظهور را كسى نمى‏داند و آنچه كه گفتيم و نقل شده برداشتهائى از روايات اهل بيت ( ع ) است . اميد است كه هرچه زودتر اين امر واقع شود تا دست ظلم متجاوزان قطع و سرزمينهاى اسلامى يكپارچه و مقتدر گشته و قدرتهاى پوشالى ذليل و نابود شوند .
3 - مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) است
(المهدى من ولد فاطمه) . همان ، ص1368 ، ح 4086 .
روايت فوق را كه مى‏فرمايد: «مهدى از فرزندان فاطمه است» امّ‏سلمه از رسول خدا ( ص ) نقل كرده است . همين روايت با همين سند به اين عبارت نيز آمده است:
(المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4284 . يعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است .
حال با توجّه به آنچه كه گذشت و فهميديم كه صاحبان صحاح (از جمله ابن ماجه) پذيرفتند كه اوّلاً مهدى از اهل بيت رسول خدا ( ص ) بوده و ثانياً از فرزندان فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد ، به يك روايت از سنن ابن ماجه نظرى مى‏افكنيم . او از انس بن مالك و انس از رسول خدا ( ص ) چنين روايت مى‏كند:
(هر چه مى‏گذرد امور مردم سخت‏تر شده و دنيا به آنان پشت كرده و مردم بخيل‏تر مى‏شوند و ساعت (شايد مراد ساعت قيامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان ( ع ) چه آنكه براى هر دو زمان ، كلمه ساعت استعمال شده است . ) بر پا نمى‏شود مگر بر بدترين مردم و مهدى نيست مگر عيسى بن مريم) . ج2 سنن ، ص1340 - كتاب الفتن ، باب شدّة الزّمان ، ح 4039 .

تعجّب است از محدّثى مانند ابن ماجه كه چشم خود را به روى آنچه كه خود نقل كرده ببندد و با نقل اين روايت ، عيسى بن مريم ( ع ) را از اهل بيت و از فرزندان فاطمه ( س ) بداند!
بهترين توجيه اين است كه بگوئيم ديگران اين حديث را به كتاب او افزودند! در اين صورت چه اعتمادى به روايات اهل سنّت! وقتى بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حديثى به آن افزود با بقيّه كتابها بهتر مى‏توان چنين كرد.

4 - زمينه سازان حكومت حضرت مهدى ( ع )

(يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدى يعنى سلطانه) . همان ص1368 - باب خروج المهدى ، ح 4088 .
رسول گرامى اسلام ( ص ) فرموده است: مردمى از مشرق خروج مى‏كنند و زمينه را براى مهدى ( ع ) (يعنى حكومت او) فراهم مى‏كنند .
(يخرج رجل من وراء النّهر يقال له الحارث بن حرّاث ، على مقدّمته رجل يقال له منصور ، يوطّى‏ء او يمكّن لآل محمّد ( ( ع ) ) كما مكّنت قريش لرسول‏اللَّه‏
r وجب على كل مؤمن نصره او قال «اجابته» سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح 4290 .
على ( ع ) از رسول گرامى اسلام ( ص ) روايت مى‏كند كه فرمود: مردى از آنطرف رود (شايد مراد ، دجله يا فرات باشد) خروج مى‏كند كه به او «حارث بن حرّاث» گويند . پيشرو لشگرش مردى است به نام «منصور» كه زمينه را براى حكومت آل محمّد ( ع ) فراهم مى‏كند همانگونه كه قريش براى رسول خدا ( ص ) كردند . بر هر مؤمنى واجب است او را يارى كند (يا آنكه گفته:) «دعوتش را اجابت كند» .
ظاهراً آنچه كه در قسمت دوم اين فصل گذشت همان است كه در اين قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه كه از ناحيه مشرق و يا از آنطرف رود خروج مى‏كنند به احتمال قريب به يقين اشاره به انقلاب اسلامى ايران دارد و امّا كلمه «حارث» يا «منصور» قطعاً اسم واقعى نيست بلكه «حارث» كسى است كه بذر انقلاب عظيمى را كاشت و پيشرو لشگر هم از جانب خدا يارى مى‏شود .
5 - نزول حضرت عيسى ( ع ) و امامت حضرت مهدى ( ع )
(كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم) . الف - صحيح بخارى ، ج4 ص205 - كتاب بدء الخلق ، باب نزول عيسى بن مريم ( ع ) .
ب - صحيح مسلم ، ج1 ص 136 - كتاب الايمان ، باب 71 ، ح 244 .
رسول گرامى اسلام ( ص ) مى‏فرمايد: چگونه خواهيد بود آنگاه كه پسر مريم در ميان شما بيايد و امام شما از شما باشد!

( . . . فينزل عيسى بن مريم‏
r فيقول اميرهم: تعال صلّ لنا . فيقول: لا . انّ بعضكم على بعض امراء تكرمة اللَّه هذه الامّة) . صحيح مسلم ، همان ص137 ، ح 247 .

اين روايت را ابن‏ماجه نيز اندكى مفصّل‏تر در ضمن حديثى طولانى كه تقريباً 4 صفحه از كتاب را به خود اختصاص داده نقل كرده است . (ج2 سنن ، ص1361 - كتاب الفتن باب 33 ، ح 4077) .

يعنى: . . . سپس عيسى بن مريم ( ع ) نازل مى‏شود . امير آنها به او مى‏گويد: بيا و براى ما نماز بخوان (يعنى بعنوان امام جماعت) او مى‏گويد: خير ، همانا بعض از شما بر بعض ديگر امير مى‏باشيد به خاطر اين كه خداوند اين امّت را گرامى داشته است .

اين دو حديث به خوبى نشان مى‏دهد كه هنگام نزول عيسى‏بن مريم ( ع ) امام او كسى ديگر است كه با توجّه به روايات گذشته او جز حضرت مهدى ، صاحب الزّمان صلوات‏اللَّه‏عليه‏وعجّل‏اللَّه فرجه نيست .
از آنجا كه از روايات گذشته فهميديم كه برنامه اصلى حضرت مهدى ( ع ) پركردن زمين از عدل و داد است ، لذا لازم است آن حضرت داراى حكومتى مقتدر و كارگزارانى صالح باشد و اين امرى است كه تقريباً همه فرق مسلمين بدان اعتقاد دارند و نيز از روايات اين قسمت روشن شد كه عيسى بن مريم ( ع ) نيز نازل مى‏شود و چون امامت و قدرت حكومت به دست حضرت مهدى ( ع ) مى‏باشد به ناچار بايد گفت كه حضرت عيسى ( ع ) جهت كمك آن حضرت مى‏آيد . شايد علّت آن كثرت پيروان مسيحيّت در آن زمان مى‏باشد كه وقتى حضرت عيسى ( ع ) پشت سر امام زمان ( ع ) به نماز بايستد آنان كه از پيروانش طالب حقّند اسلام را زود مى‏پذيرند .

با اينحال مى‏بينيم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخارى و مسلم - كوشيده‏اند كه قدرت حكومت را در آن زمان در اختيار حضرت مسيح ( ع ) قرار دهند و در تمامى اين دو كتاب اسمى از حضرت مهدى ( ع ) نمى‏بينيم . شايد تصوّر كردند كه اگر چشم خود را ببندند ديگران هم نابينا خواهند ماند ، غافل از آنكه:
«شب‏پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد»
6 - خسف بيداء
از روايات اهل بيت ( ع ) چنين مى‏فهميم كه دو دسته نشانه براى ظهور امام زمان ( ع ) به وقوع خواهد پيوست . دسته اوّل نشانه‏هاى عامّى كه تا اين زمان مى‏توان ادّعا كرد همه آنها به وقوع پيوسته است . دسته دوم معروف است به علائم حتميّه ظهور و آن پنج علامت است:
1 - خروج سفيانى
2 - صيحه آسمانى
3 - كشته شدن نفس زكيّه
4 - خسف بيداء
5 - خروج يمانى
تعبير پنج نشانه فوق به علائم حتميّه ، از خود روايات اتّخاذ شده است .
اهل سنّت مسأله خروج سفيانى و خسف بيداء را در روايات خويش نقل كرده‏اند .

در فصل بعد كه گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را مى‏خوانيم از خروج سفيانى نيز سخن خواهيم گفت .

در صحاح ستّه آمدن لشگرى از شام (لشگر سفيانى) و فرو رفتن آنها بين مكّه و مدينه (خسف بيداء) نقل شده است كه ذيلاً اقوال آنها مى‏آيد . همه اين روايتها از پيامبر اكرم ( ص ) مى‏باشد:
بخارى مى‏نويسد: لشگرى به جنگ كعبه مى‏آيد (قصد كعبه مى‏كنند) و چون به زمين بى آب و علفى (بيابان يا بيداء) رسيدند در زمين فرو مى‏روند . . .
مسلم مى‏نويسد: يك نفر به خانه خدا پناه مى‏برد و لشگرى به طرف او مى‏رود كه در بيابانى فرو مى‏روند . او در حديث بعد ، از قول ابوجعفر مى‏نويسد كه قسم خورد آن بيابان در اطراف مدينه است . (انّها لبيداء المدينه) .

ترمذى مى‏نويسد: مردم از نبرد با اين بيت دست بر نمى‏دارند تا آنكه گروهى به نبرد مى‏آيند و چون به بيابانى رسيدند همه آنها در زمين فرو مى‏روند .
ابن ماجه نيز شبيه آنچه كه ترمذى گفته ، نقل نموده است .
ابوداود اندكى آن را شكافته و چنين روايت مى‏كند:
هنگامى كه خليفه‏اى مرد ، اختلافى پديد مى‏آيد . مردى از اهل مدينه به مكّه مى‏گريزد . مردمى از اهل مكّه نزد او رفته و با او بين ركن و مقام بيعت مى‏كنند (در اينجا ابوداود مى‏نويسد كه آن مرد با اكراه قبول مى‏كند و اين مطلب نمى‏تواند صحيح باشد) . لشگرى از شام به سوى او مى‏رود كه در بيابان بين مكّه و مدينه در زمين فرو مى‏روند . چون مردم چنين ديدند برگزيدگانى از شام و گروهى از عراق مى‏آيند و با او بين ركن و مقام بيعت مى‏كنند . . . او اموال را (عادلانه) تقسيم مى‏كند و به سنّت پيامبر رفتار مى‏كند . . .
حاكم در مستدرك روايت ابوداود را اينگونه نقل مى‏كند:
با مردى از امّتم بين ركن و مقام به عدد اهل بدر (يعنى 313 نفر) بيعت مى‏شود و از عراق و شام نيز گروهى به كمك مى‏آيند . پس از آن لشگرى از شام (به جنگ با او) مى‏روند و چون به بيداء رسيدند در زمين فرو مى‏روند
چنانچه ملاحظه مى‏فرماييد در هيچكدام از روايات فوق اسمى از سفيانى نيست و نيز ننوشته‏اند كه آنكس كه با او بين ركن و مقام بيعت مى‏شود كيست . امّا از اينكه ابوداود آن را در كتاب المهدى آورده معلوم مى‏شود آن مرد حضرت مهدى ( ع ) است .
حاكم در مستدرك روايت ديگرى دارد كه نام سفيانى و فرو رفتن او و لشگرش را در بيابان ذكر مى‏كند . روايت چنين است:
مردى (به نام سفيانى) از دمشق خروج مى‏كند و . . . مردى از اهل بيتم (نيز) خروج مى‏كند . خبر به سفيانى مى‏رسد . او با لشگرى به سوى او مى‏رود . . . تا به بيابانى مى‏رسند و در آنجا فرو مى‏روند و جز يك نفر كه خبر آن را مى‏آورد كسى نجات نمى‏يابد . الف - صحيح بخارى ، ج&3 ص&86 - كتاب البيوع ، باب ما ذكر فى الاسواق .
ب - صحيح مسلم ، ج&4 ص&10 - 2208 ، كتاب الفتن و اشراط السّاعة ، باب الخسف بالجيش الذى يؤمّ البيت ، ح&8 - 4 .
ج - سنن ترمذى ، ج&4 ص&415 - كتاب الفتن ، باب&21 ما جاء فى الخسف ح 2184 .
د - سنن ابن‏ماجه ، ج&2 ص&51 - 1350 ، كتاب الفتن ، باب 30 جيش البيداء ، ح 5 - 4063 .
ه - سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، ح&4286 .
و - مستدرك حاكم ، ج&4 ص&478 ح 8328 و ص&565 ح&8586 .
تذكر اين نكته لازم است كه حديث دوم حاكم به عنوان حديثى صحيح به همان شرطى كه بخارى و مسلم گفته‏اند روايت شده است كه اين دو آن را نقل ننمودند .
از بسيارى از روايات فريقين (شيعه و سنّى) چنين بر مى‏آيد كه سفيانى در لشگرى كه به سوى «مردى از اهل بيت» - كه همان مهدى موعود(عج) مى‏باشد - مى‏فرستد ، خود در آن لشگر نيست و لذا روايت اخير مستدرك ، كه سفيانى را هم جزء كسانى مى‏داند كه در لشگر مزبور بوده و به زمين فرو مى‏روند ، نمى‏تواند صحيح باشد .
حضرت مهدى(ارواحنا فداه و عجل اللَّه تعالى فرجه) در بعض كتب اهل سنت

مسأله خروج مردى از اهل‏بيت ( ع ) به نام «مهدى» امرى است كه علماى زيادى از اهل سنّت درباره آن دست به قلم بردند . يكى از نويسندگان معاصر به نام محمد بن احمد بن اسماعيل ، كتابى نوشته بنام «المهدى ، حقيقة لا خرافة» او در فصل دوم اين كتاب مطالبى دارد كه ما فهرست آن را در اينجا مى‏آوريم:
1 - اسامى 31 نفر از اصحاب را ذكر مى‏كند كه احاديث حضرت مهدى ( ع ) را روايت كرده‏اند .
2 - اسامى 38 نفر از دانشمندانى را كه آن احاديث را در كتابهايشان نقل كرده‏اند مى‏آورد .
3 - نام 63 نفر از علما را كه آن احاديث را صحيح يا حسن دانسته‏اند ذكر مى‏كند .
4 - 31 نفر از دانشمندان را نام مى‏برد كه مستقلاً كتابى درباره حضرت مهدى ( ع ) نوشته‏اند كه بعض از آنها بيش از يك كتاب تدوين نمودند .

ما در اين مختصر اسامى 17 نفر از علماى عامّه را - از ابتداى قرن پنجم تا آخر قرن سيزدهم - كه درباره حضرت مهدى ( ع ) مطالب يا رواياتى نوشتند و نيز بعض از نوشته‏هاى آنها را مى‏آوريم:
1 - «حاكم نيشابورى - الامام الحافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه» ، متوفّاى 405 هجرى - در جزء چهارم كتاب معروفش «المستدرك على الصّحيحين» احاديث متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) دارد كه در آنها حضرتش از اهل بيت پيامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) معرّفى شده و او است كه جهان را پر از عدل و داد مى‏كند .
ما در آخر فصل قبل به دو حديث - درباره خسف بيداء و خروج سفيانى - اشاره كرديم اينك حديثى ديگر:
(عن ابى‏سعيد خُدرى ( رض ) قال: قال رسول‏اللَّه‏: «لاتقوم السّاعة حتّى تملأ الارض ظلماً و جوراً و عدواناً ثمّ يخرج من اهل بيتى من يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً») . ج&4 ص&600 ، ح 8669 . يعنى: ساعت (مراد ساعت ظهور است نه ساعت قيامت) بر پا نمى‏شود تا آنكه زمين پر از ظلم و جور و تعدّى شود ، سپس از اهل بيتم كسى خروج مى‏كند كه آن را پر از عدل و داد مى‏كند همان گونه كه پر از ظلم و جور شد .
سپس مى‏نويسد: اين حديث صحيحى است به همان شرطى كه شيخين (بخارى و مسلم) قرار گذاشتند ولى آندو اين را ننوشتند .
تذكّر اين نكته نيز لازم است كه او كتاب مذكور را - همانطور كه از اسمش پيدا است - تأليف كرد تا بگويد روايات صحيح ديگرى است كه در صحيحين نيامده است . او حديث ابن‏ماجه را نيز كه روايت كرده: «لا مهدى الاّ عيسى بن مريم» در كتابش آورده و مى‏گويد: من اين حديث را ننوشتم كه به آن احتجاج كنم (يعنى به عنوان حديثى صحيح آن را نقل كرده باشم) بلكه از راه تعجّب (كه چطور ابن‏ماجه آن را در سنن خويش آورده) آن را نوشتم .
2 - «ابوسالم كمال الدّين محمّد بن طلحة بن محمّد بن الحسن شافعى» ، متوفّاى 652 هجرى - دركتاب «مطالب السّؤول فى مناقب آل الرّسول» - چنانچه از نامش پيدااست - در مناقب ائمه 12 گانه شيعه مطالبى دارد . (او نيز آل پيامبر ( ع ) را منحصر در 12 امام شيعه مى‏داند - دقّت شود - ) . در باب دوازدهم آن كه درباره امام دوازدهم ( ع ) است چنين مى‏نويسد:
«الباب الثانى عشر فى ابى‏القاسم محمّد بن الحسن الخالص بن على المتوكّل ابن القانع (يكى از القاب امام جواد ( ع ) ) ابن علىّ الرّضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصّادق ابن محمّد الباقر ابن على زين العابدين ابن الحسين الزّكى ابن علىّ المرتضى اميرالمؤمنين ابن ابى‏طالب ، المهدى ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، المنتظَر ( ع ) و رحمة اللَّه و بركاته» .

چنانچه ملاحظه مى‏فرمائيد او اسامى 12 امام را تقريباً با همان القابى كه نزد شيعه مشهورند معرّفى مى‏كند . معلوم مى‏شود كه آنان هميشه با اين القاب شناخته مى‏شدند . او پس از تعريف از امام عصر(عجّ) مى‏نويسد:

«امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن . . . (تا آخر اسامى كه ديگر تكرار نمى‏كنيم . ) و امّه امّ ولد تسمّى صقيل (صحيح آن صيقل است . ) و قيل حكيمه (حكيمه خاتون عمّه امام حسن عسكرى ( ع ) بوده كه هنگام تولّد حضرت ولى عصر ( ع ) در آنجا حضور داشت . ) و قيل غير ذلك ، و امّا اسمه فمحمّد و كنيته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قيل المنتظَر» .
خلاصه معناى اين فراز چنين است:
پدرش امام حسن عسكرى ( ع ) و مادرش صيقل يا حكيمه يا غير آن و اسمش محمّد و كنيه‏اش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفته‏اند .
او همچون بسيارى از دانشمندان اهل سنّت ، امام زمان ( ع ) را فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) دانسته و كنيه و لقب او را همچون شيعيان بيان كرده است .

آنگاه بعض از رواياتى را كه از ابوداود و ترمذى نقل كرديم آورده و حديث منقول در صحيحين را كه: «كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم» ، به پنجمين قسمت از فصل قبل رجوع فرمائيد . بر آن حضرت تطبيق مى‏دهد و بعد از نقل بعض روايات چنين نتيجه مى‏گيرد كه حضرت مهدى ( ع ) از فرزندان فاطمه ( س ) و نيز از عترت و اهل بيت رسول خدا ( ص ) و همنام آن حضرت بوده و او است كه زمين را پر از عدل و داد مى‏كند و او از فرزندان عبدالمطلّب و يكى از سروران بهشت است . اشاره به روايتى است كه در ج&2 سنن ابن‏ماجه ، ص&1368 ، ح&4087 . كتاب الفتن باب خروج المهدى ، از انس بن مالك نقل شده كه رسول خدا ( ص ) فرمود: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم من و حمزه و على و جعفر و حسن وحسين و مهدى( ( ع ) )» . سپس اشكال مى‏كند كه اگر كسى بگويد اينها دليل نيست كه او همان ابوالقاسم محمّد بن الحسن است چه آنكه فرزندان فاطمه ( س ) زيادند و تا روز قيامت هر كه از ذريّه او باشد از فرزندان آن حضرت و از عترت طاهره و از اهل بيت است . پس بايد دليل ديگرى براى اثبات ادّعاى خود بياوريد .
در جواب مى‏گويد كه پيامبر ( ص ) براى او نشانه‏هائى از رخسار و جبهه و بينى و غير ذلك فرمودند و همه آنها بر فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) تطبيق مى‏كند .
مجدّداً اشكال مى‏كند كه شايد بعدها شخص ديگرى از فرزندان فاطمه ( س ) با همين مشخّصات به دنيا بيايد .
جواب مى‏دهد كه وقتى با همان نشانى كسى پيدا شد ، به صرف احتمال نمى‏توان از آن دست برداشت و اگر بخواهيم اينگونه عمل كنيم هر نشانه‏اى براى هر امرى كه در روايت آمده باشد احتمال وجود امر ديگرى با همان نشانى وجود دارد . بايد گفت اگر در روايتى نشانه‏اى براى امرى ذكر شده باشد ، اگر بنا بود كه اين نشانه تكرارى باشد نشانه از نشانه بودن ساقط خواهد شد مثل اينكه كسى بگويد درب منزل ما كه در فلان كوچه است سبز رنگ است كه اگر غير از آن منزل ، منزل ديگرى نيز سبز رنگ باشد نمى‏تواند نشانه باشد و لذا ما نشانه‏هائى را كه در روايات براى امرى وارد شده باشد منحصر به فرد مى‏دانيم . آنگاه چنين ادامه مى‏دهد:
مسلم در صحيح خود نوشته است كه پيامبر ( ص ) به عمر فرمود: شخصى از اهل يمن به نام اويس با اين مشخّصات مى‏آيد . اگر مى‏توانى از او طلب مغفرت كن؛ ج 4 صحيح مسلم ، ص 1969 ، كتاب فضائل الصحابه ، باب 55 من فضائل اويس‏القرنىّ ( رض ) ح&225 . و چون شخص مزبور با همان نشانه‏ها پيدا شد ديگر عمر نگفت شايد بعداً كسى ديگر با همين مشخّصات بيايد .
همچنين است قضيّه خوارج و نيز حال يهود كه وقتى نبىّ مكرّم اسلام ( ص ) با همان نشانه هائى كه در تورات ذكر شد مبعوث گرديد ، گفتند: شايد كسى ديگر با همين نشانه‏ها بيايد و خداوند آنان را سرزنش كرد . اشاره به آيه 89 از سوره بقره كه خداوند آنان را لعنت مى‏كند . ‏بنابر اين اگر ما كسى را با همان صفاتى كه پيامبر ( ص ) فرمود يافتيم و آن در وجود محمّد بن الحسن ، الحجّة ، الخلف الصّالح ، متجلّى شد ديگر منتظر شخص ديگرى با همان صفات نبايد بمانيم .

بعد از آن اشكال ديگرى مطرح مى‏كند كه: آنچه گفتى درست است امّا در روايت آمده است كه اسم پدر او اسم پدر رسول خدا ( ص ) است در حالى كه اسم پدر خلف صالح حسن است نه عبداللَّه .
در جواب مى‏گويد: اوّلاً - در زبان عرب به جدّ اعلا نيز پدر اطلاق مى‏شود . چنانچه در قرآن آمده: «مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبْراهيمَ» . سوره حجّ آيه 78 - يعنى: (اين آيين همان) آيين وروش پدرتان ابراهيم مى‏باشد . ثانياً - بر كنيه نيز «اسم» گفته مى‏شود . بخارى و مسلم نقل كردند كه پيامبر ( ص ) على ( ع ) را ابوتراب ناميد و «اسمى» نزد او محبوب‏تر از آن نبود . (توجّه داشته باشيد كه «ابوتراب» «كُنيه» است نه «اسم») . اينكه در روايت آمده است كه اسم پدر او عبداللَّه است به اين اعتبار مى‏باشد كه جدّ اعلاى او يعنى امام حسين ( ع ) «ابوعبداللَّه» بود ، يعنى او فرزند حسين است نه حسن كه كنيه او ابومحمّد بود (البتّه ما استدلال او را بسيار خلاصه كرديم گرچه جاى تأمّل نيز مى‏باشد) .

مشابه استدلال اخير او را به طور خلاصه «محمّد بن يوسف گنجى شافعى» در كتاب «البيان فى اخبار صاحب الزّمان» آورده آنگاه اسامى بيش از 30 نفر را كه روايت «اسمه اسمى»(كه رسول خدا ( ص ) فرمود: اسم او اسم من است) را نقل كردند مى‏آورد كه هيچ كدام از آنها جمله و «اسم ابيه اسم ابى» (كه آن حضرت فرموده باشد: و اسم پدرش اسم پدر من است) را بدان نيفزودند مگر «عبيداللَّه بن موسى» از «زائده» . آنگاه نتيجه مى‏گيرد كه هيچ عاقلى شكّ نمى‏كند كه اين اضافى - باتوجّه به اينهمه مخالف - اعتبارى ندارد .

3 - «سبط ابن جوزى» متوفّاى 654 هجرى در كتاب تذكرة الخواص ، معروف به: «تذكرة خواصّ الامّة فى خصائص الائمّة ( ع ) » در فصل مربوط به امام زمان ( ع ) تحت عنوان: «فصل فى ذكر الحجّة المهدى» چنين مى‏نويسد:

«هو محمّد بن الحسن بن على بن . . . على بن ابى‏طالب عليه(وعليهم) السّلام و كنيته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان ، القائم و المنتظَر و التّالى و هو آخر الائمّة» . او در ابتدا اسامى دوازده امام ( ع ) را به ترتيب نقل كرده (كه ما به جهت اختصار در اينجا و در موارد ديگر چند نقطه مى‏گذاريم . ) و پس از آن كنيه‏ها والقاب حضرت مهدى ( ع ) را ذكر مى‏كند و مى‏گويد كه او آخرين امامها (ى شيعه) است . آنگاه اين حديث را با سندش از ابن عمر نقل مى‏كند كه پيامبر ( ص ) فرمود: «يخرج فى آخر الزّمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته ككنيتى يملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً فذالك هو المهدى»؛ يعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مى‏كند كه اسمش مانند اسم من و كنيه‏اش مانند كنيه من است . زمين را پر از عدل مى‏كند همانگونه كه پر از ستم شد و او همان مهدى است . و خود اين را حديثى مشهور مى‏داند . سپس چند روايت ديگر نقل كرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثالهائى از معمّرين تاريخ آورده و پس از نقل شعرى در مدح ائمّه ( ع ) مى‏نويسد: «قلت: و من شروط الامام ان يكون معصوماً لئلاّ يقع فى الخطأ و لانّهم حجج اللَّه على عباده و من شرط الحجّة العصمه من كلّ وصمه . انتهى ذكر الائمّة ( ع ) » . يعنى: از شروط امام اين است كه معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معناى عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و اين عصمت است كه از جانب خداوند به بندگان برگزيده‏اش داده مى‏شود چه آنكه اگر آنان - كه پيشوايان امّتند - در خطا واقع شوند و يا سهو و نسيان به آنان دست دهد دود آن به چشم پيروانشان مى‏رود كه گفتارشان را وحى منزل مى‏دانند و خطا و سهو يا نسيان ، طبيعى هر انسانى است و معصوم كسى است كه از چنين نقصى مصون باشد و اين نخواهد شد مگر با عنايت خاصّه الهيّه) .
ديگر آنكه آنان حجتّهاى خدا بر بندگانش مى‏باشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عيب مى‏باشد .
در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد ياد ائمّه ( ع ) » .

4 - «ابن ابى‏الحديد معتزلى» متوفّاى 655 هجرى در ج&7 شرح نهج‏البلاغه ، ص&59 ، در ذيل: «بابى ابن خيرة الاماء» (كه اميرالمؤمنين ( ع ) فرموده است: پدرم فداى پسر بهترين كنيزان باد) مى‏نويسد:
«اگر گفته شود كه اين مرد كيست ، درجواب گوئيم: امّا اماميّه ، آنها مى‏گويند كه او امام دوازدهم آنها است و مادر او كنيزى بود به نام نرجس و امّا اصحاب ما (يعنى معتزله) ، آنان مى‏گويند كه او مردى فاطمى است (يعنى از اولاد فاطمه زهرا ( س ) مى‏باشد) كه در آينده به دنيا خواهد آمد و مادر او كنيزى است و او الآن موجود نيست» . آنگاه سؤال ديگرى مطرح مى‏كند خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين سؤالات مربوط به مطالبى است كه در شرح نهج‏البلاغه آن را به عنوان حديث نقل كرده است و برداشت او از رجعت و انحصار آن به گروهى از بنى‏اميّه و غير آن جهت انتقام‏گيرى نيز خالى از اشكال نيست و ما در اينجا قول اين دانشمند معروف اهل سنّت را نقل مى‏كنيم نه آنكه در صدد ردّ و ايراد نيز باشيم . كه: از بنى‏اميّه چه كسى در آن زمان موجود است كه آن مرد (فاطمى) از آنها انتقام مى‏گيرد؟ در جواب مى‏گويد: «امّا اماميّه ، آنها قائل به رجعتند و مى‏گويند كه وقتى امام منتظَر آنها ظاهر شد ، گروهى از بنى‏اميّه و غير آنها رجعت مى‏كنند و او از همه دشمنان آل محمّد ( ع ) انتقام مى‏گيرد» . آنگاه قول معتزله را چنين نقل مى‏كند: «و امّا اصحاب ما ، آنها مى‏گويند كه خدا در آخر الزّمان مردى از فرزندان فاطمه ( س ) را خلق مى‏كند كه اكنون موجود نيست و او زمين را پر از عدل و داد مى‏كند همانگونه كه پر از ظلم و جور شد و از بيدادگران به شديدترين وجهى انتقام مى‏گيرد و مادرِ او - همانطور كه در اين خبر و غير آن از ساير اخبار آمده - كنيزى است و اسم آن مرد نيز محمّد است همچون اسم رسول خدا ( ص ) . آن مرد آنگاه ظاهر مى‏شود كه بر بسيارى از سرزمينهاى اسلام پادشاهى از تبار بنى‏اميّه استيلا يافته است و او همان سفيانى است از فرزندان ابوسفيان بن حرب بن اميّه كه در خبر صحيح (چنانچه نقل كرديم) وعده آن داده شده و آن امام فاطمى او و پيروانش از بنى‏اميّه و غير آنها را مى‏كشد و در اين هنگام مسيح ( ع ) از آسمان فرود مى‏آيد و . . . »

در ج&10 ص&95 و ج&19 ص&104 نيز از حضرت مهدى ( ع ) ياد كرده و مى‏گويد كه اجماع همه فرقه‏هاى اسلامى است كه دنيا به آخر نمى‏رسد مگر با قيام آن حضرت .

ماگفتار اين دانشمند اهل سنّت را ، كه بر خلاف عقيده شيعه و حتّى بر خلاف عقيده بسيارى از علماى اهل سنّت است ، عيناً ترجمه كرديم تا عدّه‏اى با ديدن يا شنيدن بعض تمجيدهائى كه او از اميرامؤمنين ( ع ) نموده است ، او را شيعه ندانند . در حالى كه حضرت امير ( ع ) كسى است كه غير مسلمانان نيز او را تعريف و تمجيد نموده و درباره شخصيّت بى‏نظير او كتابها نوشته و اشعارى سروده‏اند كه نمونه آن «عبدالمسيح انطاكى» است كه قصيده‏اى طولانى - و شايد بتوان گفت طولانى‏ترين قصيده - (5595 بيت) در مدح اميرالمؤمنين ( ع ) سروده است . علاّمه امينى ( ره ) 15 بيت آن رادر ج&3 الغدير ص&9 نقل كرده است .

5 - «محمّد بن يوسف بن محمّد گنجى شافعى» . او در سال 658 هجرى به شهادت رسيد . سبب شهادتش نوشتن كتابى بود به نام: «كفاية الطّالب فى مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب» صلوات اللَّه و سلامه عليه . با آنكه مستندات آن ، محدّثين اهل سنّت مى‏باشند با اينحال به جرم اين گناه نابخشودنى! در 29 رمضان در جامع دمشق كشته شد . آرى ، اين است رفتار آنانكه دم از پيروى از سنّت رسول خدا ( ص ) مى‏زنند با كسانى كه حقّ مى‏گويند . در مقدّمه كتابمان: «پيامبر در صحاح» علّت كشته شدن «نسائى» صاحب سنن را نوشتيم كه بيان‏گر يكى ديگر از رفتار اهل سنّت با علماى خودشان مى‏باشد .
اين دانشمند اهل سنّت كتابى دارد به نام: «البيان فى اخبار صاحب الزّمان ( ع ) » كه ما فقط به ذكر عناوين ابواب سيزده‏گانه آن اكتفا مى‏كنيم و اين عناوين ، اجمالاً بيان كننده عقايد نويسنده آن مى‏باشد:
1 - درباره خروجش در آخرالزّمان .
2 - درباره اين حديث نبوى كه: «مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه است» .
3 - درباره اين حديث كه: «مهدى از سادات اهل بهشت است» . ر - ك: پاورقى شماره 253 ، متن عربى آن چنين است:
«نحن ولدَ عبدالمطّلب سادة اهل الجنّة انا و حمزه و على و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى( ( ع ) )» .
4 - درباره امر پيامبر ( ص ) به پيروى از مهدى ( ع ) .
5 - درباره يارى نمودن اهل مشرق آن حضرت را .
6 - درباره مدّت سلطنت آن حضرت بعد از ظهور .
7 - دراينكه او در نماز ، امامِ حضرت عيسى ( ع ) خواهد بود .
8 - پيامبر ( ص ) مشخّصات مهدى ( ع ) رابيان مى‏فرمايد .
او در ذيل عنوان فوق ، روايت: «مهدى طاوس اهل بهشت است» را نيز نقل مى‏كند .
9 - پيامبر ( ص ) تصريح مى‏فرمايد كه مهدى ( ع ) از فرزندان حسين ( ع ) است .
10 - درباره كَرَم مهدى ( ع ) .
11 - در ردّ اين قول كه ، «مهدى همان عيسى بن مريم است» . (اشاره به روايت ابن‏ماجه كه بحثش گذشت) .
12 - درباره اين حديث نبوى كه: «امّتى كه من در اوّل آن و عيسى در آخر آن و مهدى در وسط آن است هلاك نخواهد شد» .
13 - درباره كنيه او و اينكه خُلق و خُويَش شبيه پيامبر ( ص ) مى‏باشد . او در آخر باب اوّل - چنانچه گذشت - استدلال مى‏كند كه پدر حضرت مهدى ( ع ) همان امام حسن عسكرى ( ع ) بوده است .

6 - «ابن تيميّه» متوفّاى 728 هجرى ، در جزء چهارم كتاب «منهاج السنّة» حديث نبوى: «يخرج فى آخرالزّمان رجل من ولدى اسمه كاسمى و كنيته كنيتى يملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً . » يعنى: در آخرالزّمان مردى از فرزندانم خروج مى‏كند كه اسمش مانند اسم من و كنيه‏اش كنيه من است . زمين را پر از عدل مى‏كند همانگونه كه پر از ستم شد . را قبول داشته و او را همان «مهدى» ( ع ) مى‏داند و نيز بعض احاديثى را كه ابوداود و ترمذى ، دائر بر حتمى بودن اين خروج و اينكه آن حضرت از عترت پيامبر ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) است ، آورده‏اند نقل كرده و آنها را احاديثى صحيح مى‏داند .
7 - «شيخ السلام ابراهيم بن محمّد بن المؤيّد الحمويى الخراسانى» متوفّاى 732 هجرى در كتاب: فرائد السّمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السّبطين و الائمّة من ذرّيّتهم ( ع ) . » روايات زيادى در مورد حضرت مهدى ( ع ) نقل مى‏كند كه بعض آنها قبلاً گذشت . از جمله رواياتى كه اين عالم اهل سنّت نقل مى‏كند اين است كه حضرت مهدى ( ع ) داراى غيبت است و نيز: «هر كه خروج مهدى ( ع ) را انكار كند به آنچه كه بر محمد ( ص ) نازل شده كافر گشته است . » و نيز: «انتظار فرج افضل عبادات است . » و نيز در ضمن همين روايات ، به مسأله ولايت و وصايت ائمّه اثناعشر ( ع ) اشاره شده و در بعض از آنها اسامى آن بزرگواران نيز آمده است .

مؤلّف محترم ، اين روايات را در باب 61 از سمط دوم از فوائد السّمطين ، در ضمن 15 عنوان نقل كرده و در آخر آن با سندش از ابن عباس چنين روايت مى‏كند كه رسول خدا ( ص ) فرمود:

«همانا علىّ بن ابى‏طالب پيشواى امّتم و بعد از من جانشين من در ميان آنها است و از فرزندانش قائم منتظَر است ، آنكس كه خدا به دست او زمين را از قسط و عدل پر مى‏كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . قسم به آنكس كه مرا به عنوان بشارت دهنده به حقّ برانگيخت ، آنان كه در زمان غيبتش بر امامت او ثابتند بسيار اندكند .

جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و گفت: يا رسول‏اللَّه! آيا قائم از فرزندانت غيبت دارد؟ فرمود: آرى ، به پروردگارم قسم . همانا خداوند به همين غيبت مؤمنين را آزموده و كافران را نابود مى‏كند . اى جابر! اين امر از امر خدا و سرّى از سرّ او بوده و علمش از بندگان مخفى است . مبادا در آن به شكّ افتى كه شكّ در امر خدا كفر است» متن عربى اين روايت چنين است: «ان علىّ بن ابى‏طالب امام امّتى و خليفتى عليها من بعدى و من ولده القائم المنتظر الذى يملأ اللَّه به الارض عدلاً و قسطا كما ملئت ظلما و جورا و الذى بعثنى بالحقّ بشيرا ان الثّابتين على القول به فى زمان غيبته لأعزّ من الكبريت الاحمر فقام عليه جابر بن عبد اللَّه الانصارى فقال: يا رسول‏اللَّه! و للقائم من ولدك غيبة؟ قال: «اى و ربّى ليمحّص اللَّه به الذين آمنو و يمحق الكافرين . يا جابر! انّ هذا الامر من أمر اللَّه و سرّ من اسرار اللَّه . علمه مطوىّ عن عباده . فايّاك و الشّكّ فيه! فانّ الشّكّ فى أمر اللَّه كفر» .
8 - «ابن قيّم» متوفّاى 751 - كه از شاگردان ابن تيميّه بود - در فصل پنجاهم كتاب: «المنار المنيف فى الصّحيح و الضعيف . » درباره حضرت مهدى ( ع ) رواياتى نقل مى‏كند كه همه آنها قبلاً گذشت . او روايت: «لا مهدى الاّ عيسى بن مريم . » را كه ابن‏ماجه در سنن خويش آورده ذكر نموده و آن رابه ضعف سند و به تعارضش با رواياتى كه مهدى ( ع ) را از فرزندان فاطمه ( س ) مى‏داند و نيز به غير آن ردّ مى‏كند .
9 - «ابن صبّاغ مالكى - على بن محمّد - » متوفّاى 855 در فصل دوازدهم از كتاب: «الفصول المهمّة فى معرفة احوال الائمّة ( ع ) » چنين مى‏نويسد:
«الفصل الثّانى‏عشر فى ذكر ابى‏القاسم محمّد الحجّة الخلف الصّالح ابن ابى‏محمّد الحسن الخالص» و در ادامه چنين مى‏نويسد: «و او امام دوازدهم است و (ذكر) تاريخ ولادت و دلايل امامتش و (نيز) ذكر بعض از اخبارش و غيبتش و مدّت قيام دولت او و (نيز) ذكر كنيه و نسبش و غير آن از آنچه كه به او مربوط مى‏شود» . متن عربى آن چنين است: «و هو الامام الثّانى عشر و تاريخ ولادته و دلايل امامته و ذكر طرف من اخباره و غيبته و مدّة قيام دولته و ذكر كنيته و نسبه و غير ذلك ممّا يتّصل به» . و بعد از نقل چند روايت مى‏نويسد:

«ابوالقاسم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص در شب نيمه شعبان سال 255 در سامرّا به دنيا آمد و امّا نسبش از جهت پدر و مادر: او ابوالقاسم محمّد الحجّة پسر حسن خالص پسر على هادى . . . پسر على بن ابى‏طالب صلوات اللَّه عليهم اجمعين مى‏باشد و امّا مادرش او كنيزى بود به نام نرگس ، بهترين كنيزان ، و گفته شد كه اسم او غير آن (نرگس) مى‏باشد . كنيه او ابوالقاسم و لقبش حجّت ، مهدى ، خلف صالح ، قائم ، منتظَر (يعنى كسى كه همه در انتظار اويند) ، صاحب الزّمان و مشهورترين آنها مهدى است» و بعد از نقل روايات متعدّدى درباره آن حضرت ، آيه «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه‏» اشاره به آيه: «هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحقّ ليظهره على الدّين كلّه» كه در قرآن مجيد سه بار ذكر شده است .
1 - سوره توبه ، آيه 33
2 - سوره فتح ، آيه 28
3 - سوره صفّ ، آيه 9
يعنى: او است خدائى كه رسولش را به همراه هدايت و دين حقّ فرستاد تا آن (دين) را بر تمامى اديان (و مكاتب) غلبه دهد . را از قول سعيد بن جُبير ، مربوط به آن حضرت مى‏داند . آنگاه با نقل رواياتى درباره علائم ظهور ، آن را به پايان مى‏برد .

10 - «ابن طولون» از دانشمندان قرن دهم ، متوفّاى 953 ، و از اهالى دمشق مى‏باشد . او در كتابش به نام: «الائمة الاثناعشر» درباره امام دوازدهم چنين مى‏نويسد:
«و ثانى‏عشر هم ابنه (يعنى ابن الحسن العسكرى) محمّد بن الحسن و هو ابوالقاسم محمّد بن الحسن بن علىّ الهادى ابن محمّد الجواد ابن . . . علىّ بن ابى‏طالب رضى اللَّه عنهم» . و او را همان مهدى مى‏داند . آنگاه شعرى را نقل مى‏كند كه در آن اسامى آن بزرگواران به ترتيب آمده است .

11 - «عبدالوهّاب شعرانى» متوفّاى 973 در كتاب: «اليواقيت و الجواهر فى بيان عقائد الاكابر» حضرت مهدى ( ع ) را فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) دانسته و مى‏نويسد كه تاريخ ولادت او نيمه ماه شعبان سال 255 بوده و اكنون كه سال 958 است عمر او 706 سال مى‏باشد . (صحيح آن 703 است) .

12 - «ابن حجر هيتمى مكّى» متوفّاى 974 در كتاب: «الصّواعق المحرقه» - كه در ردّ بر شيعه نوشته است - مى‏نويسد:
آيه دوازدهم: «و انّه لعلمٌ للسّاعة» (آيه 61 از سوره زخرف) يعنى: همانا او (حضرت عيسى ( ع ) ) علم است براى ساعت (شايد مراد اين است كه حضرت عيسى ( ع ) وقتى نزول كرد باعث مى‏شود كه مردم علم به ساعت ظهور امام زمان ( ع ) پيدا كنند) .
تذكّر اين نكته نيز لازم به نظر مى‏رسد كه ابن حجر در كتاب مزبور بيش از 15 آيه در فضائل اهل بيت ( ع ) ذكر كرده كه دوازدهمين آنها آيه فوق است كه بعد از نقل آن مى‏نويسد كه اين آيه درباره مهدى ( ع ) نازل شده است . آنگاه مى‏نويسد: به زودى احاديثى كه صراحت دارد او از اهل بيت نبوى است خواهد آمد . سپس مى‏افزايد: حال كه چنين است (يعنى حال كه آيه فوق مربوط به حضرت مهدى ( ع ) بوده و او نيز از اهل بيت مى‏باشد معلوم مى‏شود كه) نسل فاطمه و على ( ع ) با توجّه به آيه فوق داراى بركت مى‏باشد (كه تا آخرالزّمان اين نسل پاك استمرار دارد) و خدا از آن دو پاكانى خارج مى‏كند و نسل آنها را كليدهاى حكمت و معدنهاى رحمت قرار مى‏دهد و آن به اين دليل است كه پيامبر ( ص ) آن دو و ذرّيه آنها را از شيطان رانده شده در پناه خدا قرار داد .
آنگاه جريان ازدواج آندو را شرح مى‏دهد و از ابوداود روايت مى‏كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه ( س ) خواستگارى كردند و پيامبر ( ص ) از آندو رو برگرداند . آنها نزد على ( ع ) رفته و از او خواستند كه به خواستگارى برود . سپس بعد از نقل ازدواج آن دو و اينكه اين ازدواج به امر خدا صورت گرفت ، روايات مربوط به خروج حضرت مهدى ( ع ) را در طى چند صفحه مطرح مى‏كند و در ضمن آنها حديث: «لا مهدى الاّ عيسى بن مريم» را متعرّض شده و آن را به خاطر مجهول بودن محمّد بن خالد (كه در سند آن حديث است) قبول نمى‏كند .

آنگاه دو جريان درباره امام حسن عسكرى ( ع ) نقل مى‏كند كه آوردن آن در اين نوشتار خالى از لطف نيست:
1 - امام حسن عسكرى ( ع ) كودك بود و مى‏گريست و كودكان ديگر بازى مى‏كردند . بهلول - كه پنداشت او حسرت اسباب بازيهاى آنها را مى‏خورد - به او گفت: آيا برايت چيزى بخرم كه با آن بازى كنى؟ گفت: اى كم عقل! ما براى بازى آفريده نشديم . گفت: پس براى چه خلق شديم؟ گفت: براى كسب علم و عبادت . گفت: از كجا مى‏گوئى؟ گفت: از قول خداى عزّوجلّ: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ؟» سوره مؤمنون ، آيه 115 - يعنى: آيا پنداشتيد كه ماشما را بيهوده (و براى بازى) آفريديم و شما به سوى ما برنمى‏گرديد؟

بهلول از او خواست كه موعظه‏اش كند . حضرتش در ضمن چند بيت شعر اندرزش داد و خود بيهوش بر زمين افتاد و چون به هوش آمد بهلول به او گفت: چه شده! تو كه كودكى و گناهى ندارى . گفت: از من دور شو اى بهلول! من ديدم كه وقتى مادرم مى‏خواهد هيزم بزرگ آتش بگيرد از هيزم‏هاى كوچك استفاده مى‏كند ، مى‏ترسم كه من از هيزم‏هاى كوچك جهنّم باشم .

2 - آنگاه كه امام حسن عسكرى ( ع ) در زمان معتمد زندانى گشت ، در سامرّا قحطى شد . خليفه - معتمد پسر متوكّل - دستور داد كه براى نماز باران بروند . سه روز نماز خواندند و خبرى نشد . مسيحيان همراه راهبى بيرون رفتند و چون راهب دست خود را به آسمان بلند مى‏كرد باران مى‏آمد . روز دوم نيز چنين شد . اينجا بود كه افراد ضعيف الايمان به شكّ افتادند و عدّه‏اى نيز از دين برگشتند . اين امر بر خليفه گران آمد . (چون او به عنوان خليفه پيامبر ( ص ) بر مسند قدرت تكيه زده بود ، و چون مردم از دين برگردند قدرت او نيز رو به زوال خواهد رفت . ) دستور به احضار امام حسن عسكرى ( ع ) داد و به او گفت: امّت جدّت رسول خدا ( ص ) را ، قبل از آنكه هلاك شوند ، درياب . ببينيد چگونه خليفه ستم‏كار عبّاسى با علم به عظمت مقام معنوى امام ( ع ) او را زندانى كرده و چون قدرت خود را در خطر مى‏بيند به عنوان نجات امّت از گمراهى از حضرتش استمداد مى‏طلبد و عاقبت نيز همچون نياكانش او را به شهادت مى‏رساند و امام زمان ( ع ) را هم تحت تعقيب قرار مى‏دهد و حضرتش به سرداب مى‏رود و ديگر جز عدّه معدودى كسى او را نمى‏بيند تا آنكه روزى ظاهر شود و جهانى را از لوث وجود معتمدهاى زمان پاك كند . عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف . حضرت فرمود: فردا بيرون بروند و من انشاءاللَّه شكّ آنها را بر طرف مى‏كنم و با خليفه صحبت كرد كه اصحابش را از زندان آزاد كند . او نيز چنين كرد .

فردا چون مردم براى طلب باران بيرون رفتند و راهب دست خود را همراه نصارى‏ بالا برد ، آسمان را ابر فرا گرفت . امام حسن ( ع ) دستور داد دست راهب را بگيرند . ديدند كه در دستش استخوانى است . آن را از دستش گرفت و فرمود: حال طلب باران كن . او دستش را بالا گرفت . ابرها كنار رفت و خورشيد نمايان شد . مردم تعجّب كردند . خليفه به امام حسن ( ع ) گفت: سرّ آن چيست؟ فرمود: اين استخوان پيامبرى است كه اين راهب از بعض قبور آن را يافته است و چون زير آسمان قرار گيرد باران مى‏آيد . آن را آزمودند . همان طور بود كه فرمود . لذا شكّ و شبهه از مردم بر طرف شد و حضرتش با عزّت و احترام به منزلش رفت و خليفه نيز هر از چندى هدايائى برايش مى‏فرستاد . تا آنكه در سامرّا در سنّ 28 سالگى از دنيا رفت و گفته‏اند كه او نيز (همچون پدرانش ( ع ) ) مسموم شد و غير از يك پسر كه همان «ابوالقاسم محمّد الحجّة» باشد فرزندى نداشت كه هنگام وفات (بلكه شهادت) پدرش 5 ساله بود لكن خداوند به او حكمت داد و به قاسم (صحيح آن قائم است چنانچه گذشت) و منتظَر ناميده شد و گفته‏اند كه در شهر غايب شد و معلوم نشد كجا رفت و گفتيم كه رافضه (يعنى شيعيان) مى‏گويند او همان مهدى است . قبلاً گذشت كه عدّه‏اى از علماى معروف عامّه نيز همچون شيعيان همين را مى‏گويند و اين كه ابن حجر آنرا به شيعيان - آنهم با كلمه «رافضه» كه از دشمنى او نسبت به عدّه‏اى از مسلمانان حكايت دارد - نسبت مى‏دهد نشان از بى اطلاعى او از اقوال گذشتگان داشته و يا از تعصّبى خشك سرچشمه مى‏گيرد
جالب است كه مى‏گويد يكى از لقبهاى فرزند امام حسن عسكرى ( ع ) «منتظر» است و منتظر به كسى گويند كه عدّه‏اى در انتظار اويند . غير از مهدى ( ع ) چه كسى است كه امّت اسلامى منتظر او است .
مى‏گويد به او در كودكى حكمت داده شد . مى‏پرسيم چه كسى جز خداوند مى‏تواند به كودكى پنج ساله حكمت دهد؟ غير از اين است كه او بنده برگزيده الهى بود؟ و اين همان امامت و جانشينى رسول خدا ( ص ) مى‏باشد .
او در كتاب: «الفتاوى الحديثيّة» مى‏نويسد كه پيامبر ( ص ) فرمود: «من كذّب بالمهدى فقد كفر» يعنى هر كه مهدى را تكذيب كند محقّقاً كافر است؛ و قتل منكر آن حضرت را واجب مى‏داند و براى تأييد آن به رواياتى استدلال مى‏كند كه دلالت بر خروج حضرتش مى‏نمايد . شايد مى‏خواهد بگويد كه منكر آن‏حضرت ، منكر روايات مسلّم است و در حقيقت اين شخص منكر قول رسول خدا ( ص ) است كه آن كفر مى‏باشد . يا آنكه مى‏خواهد بگويد كه مسئله خروج مهدى ( ع ) جزء ضروريّات دين اسلام است و منكر آن در حقيقت منكر يكى از ضروريّات است كه آن در حكم كفر است .
در كتاب: «القول المختصر فى علامات مهدى المنتظر» بعد از نقل حديث: «من كذّب بالمهدى فقد كفر» روى اين مسأله تأكيد مى‏كند كه مهدى ( ع ) از ذرّيّه رسول خدا ( ص ) و از فرزندان فاطمه ( س ) است .
13 - «علىّ بن سلطان محمّد» متوفّاى 1014 هجرى در كتاب: «مرقاة المفاتيح» با استدلال به روايت: «اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى» به آخر شماره 2 از اين فصل رجوع فرمائيد . مى‏نويسد:
اين روايت ردّ بر شيعه است كه مى‏گويند مهدى موعود همان قائم منتظَر است و او محمّد بن الحسن العسكرى مى‏باشد . راستى بايد به اين قبيل دانشمندان با اين استدلال محكمشان آفرين گفت! من خود با هركس كه در ايّام حجّ يا عمره از علماى اهل سنّت بحث كردم براى ردّ قول من به رواياتى از كتابهاى خودشان استدلال مى‏كردند كه به هيچ وجه مورد قبول ما نبود . گوئيا آنچه كه مى‏گويند وحى منزل است! اى كاش مى‏توانستند براى اثبات عقائد خود از كتب شيعيان استفاده نمايند كه قطعاً اگر بخواهند چنين كنند نخواهند توانست .
مَثَل آنان مَثَل مسلمانى است كه براى ردّ اقوال مخالف اعمّ از يهودى و مسيحى و غير آنها و اثبات حقّانيّت اسلام بخواهند از قرآن و روايات استفاده كند!

14 - «احمد بن يوسف بن احمد» متوفّاى 1019 در كتاب: «اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل» مى‏نويسد:
«الفصل الحادى عشر فى ذكر الخلف الصّالح الامام ابى‏القاسم محمّد بن الحسن العسكرى ( رض ) و كان عمره عند وفاة ابيه خمس سنين . آتاه اللَّه فيها الحكمة كما اوتيها يحيى ( ع ) صبيّاً . » ترجمه: «فصل يازدهم درباره خلف صالح ، امام ابى‏القاسم محمّد بن الحسن العسكرى ( ع ) و عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود . خداوند در همان سنّ به او حكمت عطا كرد همانگونه كه به يحيى‏ ( ع ) در كودكى عنايت كرد» .

15 - «عبداللَّه بن محمّد بن عامر شافعى» متوفّاى 1171 در كتاب: «الاتحاف بحبّ الاشراف» مى‏نويسد:
«محمّد بن الحسن ( ع ) دوازدهمين امام بوده و از القاب او: مهدى ، قائم ، منتظَر ، خلف صالح و صاحب الزّمان مى‏باشد و مشهورترين آن مهدى است . ولى مهدى موعود كه در آخرالزّمان خروج مى‏كند او نيست . او ائمّه دوازده‏گانه را چنين مى‏ستايد:
«و قد اشرق نور هذه السّلسلة الهاشميّة و البيضة الطّاهرة النّبويّة و العصابة العلويّة و هم اثناعشر اماماً . مناقبهم عليّة و صفاتهم سنيّة و نفوسهم شريفة ابيّة و ارومتهم كريمة محمّديّة و هم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص ابن علىّ الهادى . . . ابن الامام الحسين اخى الامام الحسن ولدى اللّيّث الغالب علىّ بن ابى‏طالب رضى اللَّه تعالى عنهم اجمعين . » خلاصه ترجمه آن چنين است:
نور وجود اين سلسه هاشمى و نسل پاك نبوى و فرزندان علوى كه 12 امامند ، بر همه تابيده مناقب آنان والا و صفاتشان بلند پايه و جانهايشان شريف و ريشه در نبوّت محمّدى ( ص ) دارند آنان محمد بن الحسن خالص فرزند على هادى . . . فرزند امام حسين برادر امام حسن دو پسر شير غالب على بن ابى‏طالب كه رضوان خداى تعالى بر آنان باد مى‏باشند .
آرى ، اين انوار مقدّسه آنچنان در طول تاريخ درخشش داشتند كه مخالف و موافق را وادار به تكريم و تمجيد از آنان نموده است .

16 - «شيخ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى» متوفّاى 1294 در كتاب: «ينابيع المودّة لذوى القربى» روايات متعدّدى درباره حضرت مهدى ( ع ) نقل كرده است . از جمله در باب 65 مى‏نويسد:
« . . . مدّت زندگانى حسن عسكرى بعد از پدرش كه رضوان خدا بر آن دو باد ، 6 سال بود و پسرى غير از ابوالقاسم محمّد المنتظر ملقّب به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان و خاتم الائمّة الاثنى‏عشر در نزد اماميّه باقى نگذاشت . ميلاد او شب نيمه شعبان سال 255 بوده و مادرش كنيزى بود به نام نرجس . او (يعنى مهدى ( ع ) ) هنگام وفات پدرش 5 ساله بود و تاكنون پنهان است ( رض ) و او همان محمد منتظر پسر حسن عسكرى رضى اللَّه عنهما مى‏باشد كه نزد خواصّ اصحاب و افراد مورد وثوق اهلش شناخته شده است . »
او همچنين از باب 71 چند باب را به آن حضرت اختصاص داده و روايات متعدّدى از طرق مختلف چه از خاصّه و چه از عامّه مى‏آورد كه نقل همه آنها در اين مختصر نمى‏گنجد .

17 - «سيّد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجى» متوفّاى بعد از 1290 هجرى در كتاب: «نور الابصار فى مناقب آل النّبى المختار» در فصلى كه مربوط به حضرت مهدى ( ع ) است چنين مى‏نويسد:
«فصل فى ذكر مناقب محمّد بن الحسن الخالص ابن على الهادى . . . ابن على بن ابى‏طالب‏
y» . و بعد از ذكر بعض صفات آن حضرت ، درباره امكان طول عمر آن بزرگوار از قول «محمّد بن يوسف گنجى شافعى» دلايلى را كه قبلاً گذشت نقل مى‏كند .
خداوند تبارك و تعالى‏ در فرج آن بزرگوار تعجيل فرموده و ما را جزء ياران خاصّ آن حضرت قرار دهد ، و شكر بى‏حد به درگاه او عزوجل كه ما را پيرو كسانى قرار داد كه از هر پليدى منزّهند ، و در آنچنان قلّه رفيعى مى‏باشند كه منكرين امامت و ولايت آنها نيز به امامت و پيشوائى و جلالت قدرشان مقرّ و معترفند . اميد است به يارى ذات حقّ و عنايات حجّت او بتوانيم در فتن آخرالزّمان با ولاى اهل بيت ( ع ) و با ايمانى راسخ و محكم به حقّانيّت اهل بيت عصمت و طهارت ( ع ) و با اعمالى صالح و قلبى سليم به جوار رحمت الهى بشتابيم.

www.valiasr-aj.com

برچسب ها

·         امام مهدی

·         اهل سنت

·         حضرت مهدی

·         صحاح سته

فراماسونری



فراماسونری: دجال آخرالزمان- بخش اول

                                   بسم الله الرحمن الرحیم

 

                                 « فراماسونری: دجال آخرالزمان- بخش اول»

                                     پرسش های آغازین بحث:

 1 – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
2 – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
3 – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
4 – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین  و  روسیه)،  چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
5 – چرا  کشورهایی  همچون   آمریکا  و  اسرائیل  که  داعیه های  مذهبی   دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می گردند، اما کشور  کمونیستی  مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
6 – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
7 – هدف غرب و بخصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
8 – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
9 – چرا عراق اشغال شده است؟
10 – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
11 – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
12 – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
13 – چرا جرج بوش  مأموریت  خود  را  در  جنگ  علیه  تروریسم ؟!  مأموریتی الهی می داند؟
14 – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
15 – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
16 – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
17 – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان 2 دقیقه به جلو کشیده شده و فقط 5 دقیقه به پایان مانده است؟
 ان شاء الله تلاش داریم تا بتوانیم در این بحث  به  پرسش های  مطرح  شده  پاسخ دهیم. البته پاسخ ما به این سوالات، مستقیم نخواهد بود؛  بلکه  تلاش  می نماییم  تا شما خوانندگان عزیز، خود بتوانید با استفاده از اطلاعات این مقاله به پاسخ صحیح برسید.

                                                فراماسونری چیست؟
می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن  نیستند  و  یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت  این  تشکیلات،  برای  ما  مسلمانان امری لازم و ضروری است.
کلمه ی  ماسون (
mason)   یعنی  بنّا،  فراماسون (Freemason)  یعنی  بنّای  آزاد. ماسونری  یک تشکیلات منظم جهانی است که بر  ارکان  دولت های  جهان  و  اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و  بسیار  هم آزادانه عمل می کند.  کسی  که  عضو  فراماسونری  است،  ماسون  یا  فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز  فعالیت  ماسونهاست  لژ  نام  دارد.  یکی  از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist  = دجال)، یا  به  تعبیر  بعضی  از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود،  کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و  موفق  به  کشف  و  افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی  هستند  که:   «مسئله  یک  توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» (1)
کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن،  در  این زمینه  چنین  می گوید:   « دلیل  موجودیت  نظامهای  پنهانی   مانند   سلحشوران اورشیلم،  سنت جان  و  مردان  میزگرد  و  گروه  میلنر  و  سایر  اجتماعات   مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از  زنجیره ی  گسترده ی  فرماندهی سلطه گری  جهانی  را  تشکیل  می دهند   که   از   باشگاه  رم ،    سازمان  ناتو، مؤسسه ی  سلطنتی  امور  بین المللی   تا   سرسلسله ی   توطئه گران،   یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان  و  اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. »
(2)

بخش هایی از کتاب "کمیته 300 کانون توطئه های جهانی " نوشته دکتر جان کلمن

یک توضیح: در کشور های غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری  چون  ( Illuminati = روشن ضمیران،  روشن فکران )  و ...  دارند.  اکثر  گروه های  نامبرده ،  گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف  شیطانی  هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر  این  گروه ها  با  وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و  اهداف  یکسانی  دارند.  اسامی  که  به  این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از: Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، Occult، Secret Society، Illuminati،  The Committee of 300،Masonry  و  Freemasonry. از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها  سخن می گوییم ، علاوه بر اعضای Freemasonry  و  Masonry  به  طور  خاص،  منظورمان  اعضای  گروه های  دیگر  نیز   به   طور   عام می باشند. چرا که این گروه ها همگی عقاید و اهداف مشترکی دارند.
 
                                منشأ فراماسونری
فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی  و  شیطانی  مصر  باستان کسب کرده  است،  هر  چند  تعالیم  اندکی  نیز  از  بقیه ی  حکومت های  الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت  طاغوتی  فرعون های  مصر  باستان  را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.
شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند:
1 – نقوش  اهرام،  مجسمه های  ابوالهول  و  همچنین  نوشته های  هیروگلیف  در سراسر لژها و نشریات ماسونی به چشم می خورد.
(3)
2 – دعاهایی که فراماسون ها می خوانند، مملو از عبارات مصری است که در  زمان فراعنه استفاده می شد. برای نمونه:  (مَعَت نِب مِن آ، مَعَت بَ آ = بزرگ  است استاد فراماسونری ، بزرگ است روح فراماسونری)
(4)
3 – یکی  از  نمادهایی  که  در  فراماسونری  کاربرد  فراوان  دارد،  علامت   و   نماد  « چشم جهان بین :
All seeing eye  » است که به صورت یک  هرم و چشم  در انتهای  آن  می باشد.  این  نماد  مربوط  به   یکی   از   خدایان   مصر   باستان  بوده است.(5)

4 – « ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها.(6)

این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم  جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی  مصر باستان  ساخته  شده  است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های  ماه و خورشید  و.... است.  البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر  مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی  مهم این  است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است.  در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه  اسلامی،  این تعادل مخلوق خداوند یکتاست.  امّا در  مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم  ایجاد  کرده اند.  برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis   و  Osiris، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است.

نکته ی عجیبی که وجود دارد، این است که  شیطان پرستان نیز علامت مذکور را قویترین علامت خود می دانند و از  آن  در  مراسم  شیطانی  خود  استفاده  می نمایند.  در  کتاب « Web of Darkness : شبکه ی تاریکی »  اثرSean Sellars  (شیطان پرست معروف)


« این   علامت،  
قوی ترین   علامت   در   شیطان پرستی   است.    ستاره ی شش گوشه  از شش ضلع،  شش گوشه (زاویه)  و  شش  مثلث  کوچک   درست شده است که معرّف عدد  666 می باشد. »   این  عدد  در  بین  مسیحیان  و   نیز شیطان پرستان عددی ویژه   و  خاص  است  و نشان دهنده ی  دجال یا   Antichristمی باشد.

هدف اصلی شیطان پرستان و فراماسونها به حکومت رساندن
Antichrist  است؛  به همین دلیل است  که ستاره ی شش گوش، بهترین و قوی ترین  نمادشان  محسوب می شود.

 در ادامه  در  کتاب  نوشته  شده  است  که  حتی  کلمه ی  «
hex »   که  در  زبان انگلیسی به معنی  نفرین  و  تلاش  برای  آسیب رساندن می باشد، از کلمه ی « HEXAGRAM :  ستاره ی  شش گوش » گرفته شده است. »(7)
 5 – افسانه ی ایزس (
Isis) یا زن بیوه، نیز از دوران مصر باستان اقتباس شده است. فراماسونها اعتقاد دارند که تمام ماسونها فرزندان زن بیوه می باشند.(8)  همان طور که ذکر شد در باور مصریان قدیم، Isis و  Osiris الهه های مصر باستان بودند که در اثر ازدواج آنان تعادل طبیعت به وجود آمد. بعد از مدتی Osiris مرد  و خدای شهر های مردگان گشت. بدین ترتیب Isis بیوه شد.

6 – علامت آنخ (Ankh) که نماد Isis است و در لژهای ماسونی  به  کار  می رود.(9) این  علامت  امروزه به عنوان سمبل جنس زن و  نشانه ی فمینیست ها (Feminists) نیز به کار می رود.(10) رواج تفکر فمینیستی در جهان  نیز  مشکوک  بوده  و  احتمالاً توطئه ای  از  جانب  ماسون ها  می باشد. (فمینیسم  دیدگاه تساوی  حقوقی  زن و مرد اسلام و سایر ادیان الهی را قبول ندارد و به بهانه ی احقاق  حقوق  زنان، در جهت اهداف استعماری قدم برمی دارد.)

7 – ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این  نماد  که  نماد  زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است.(11)

توجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند  و  به  صورت  ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی  که  ویژگی های  فوق  را  نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند.  

                                            نحوه ی اوج گیری فراماسونری
همان گونه  که  دیدیم،  منشاء  فراماسونری  به  زمان  مصر  باستان  و  فراعنه   باز می گردد. سؤالی که مطرح می شود این  است  که  چگونه  این  تعالیم  به  آمریکا  و اروپای این دوران راه پیدا کرد و چگونه اوج گرفت؟
با  مرور  در  سیر  فراماسونری  خواهیم  دید   که   عامل   گسترش،   بنی اسرائیل  بوده است. ترتیب وقایعی که به اوج گیری فراماسونری منجر شدند، عبارتند از :
 1 –  افول قدرت مصر  و  نابود شدن فرعون با خواست  خداوند  متعال  و  به  دنبال  رسالت  حضرت موسی (ع).(12)
2 – مهاجرت بنی اسرائیل از مصر  به  فرمان  خدا  به  همراه  حضرت موسی (ع)  و ساکن شدن آنان در صحرای سینا.(13)
3 – گوساله پرستی بنی اسرائیل و سپس بازگشت مجدد  به  دین  خدا:  به  دنبال تأخیر چند روزه ی حضرت موسی (ع) که برای  دریافت  پیام  خدا،  به  کوه  طور رفته بودند، بنی اسرائیل شروع به پرستش گوساله ی سامری کردند و  حضرت موسی پس از  بازگشت،  این  گوساله  را  از بین بردند  و  بنی اسرائیل  دوباره خداپرست شدند.(14)
4 – پس  از  درگذشت  حضرت  موسی(ع)،  پیامبران  دیگری  نیز   به   سمت   قوم بنی اسرائیل فرستاده شدند که هیچکدام قدرت حضرت موسی(ع) را  نداشتند، در نتیجه قوم بنی اسرائیل به تدریج  شروع  به  ترویج  تعالیم  ماسونی  مصری کردند. در واقع عده ای از آنان قبلاً این تعالیم را در مصر فراگرفته بودند.(15)
5 – ترویج تعالیم ماسونی  در  بین  بنی اسرائیل  و  اضافه شدن  تعالیم  شرک آمیز فلسطینیان باستان (نه اعراب فلسطینی) به تعالیم مصری و شکل گیری تعالیم مختلط با نام کابالا (
Kabbalah=Cabbalah=Qabalah).(16)
6 – حکومت حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع)  در  اوج  قدرت  بنی اسراییل  و توقیف وسایل جادوگری توسط حضرت سلیمان (ع).(17)
7 – وفات حضرت سلیمان (ع) و بازپس گیری وسایل جادوگری از سوی  جادوگران  و تهمت جادوگری به حضرت سلیمان (ع) از جانب مردم بنی اسراییل.(18)
8 – ادامه ی ترویج کابالا (
Qabalah) توسط جادوگران و کاهنان معابد.(19)
9 – تسخیر اورشلیم به دست رومیان: به این ترتیب  بنی اسرائیل  توانائی  حکومت بر خود را از دست دادند و تحت سلطه ی رومیان درآمدند.
 10 – ظهور حضرت عیسی(ع) و آزار رساندن یهودیان به ایشان.
 11 – ظهور حضرت محمد(ص) که ایشان هم از آزار بنی اسرائیل در امان نبودند.
  12 – فتح اورشلیم به دست ایرانیان که در  زمان  رسالت  حضرت محمد (ص)  اتفاق افتاد.
  13 – باز پس گیری اورشیلم توسط رومیان.
  14 – فتح اورشلیم به دست مسلمانان. از آن پس نام آن شهر به  « بیت المقدس » تغییر یافت.
  15 – جنگ های صلیبی و رد و بدل شدن بیت المقدس بین مسلمانان و صلیبیان.
  16 – در پی اشغال قدس توسط صلیبیان، بسیاری از شوالیه ها و سربازان در  قدس ساکن شدند. عده ای از این شوالیه ها، مأمور نگهبانی از معابد مخصوصآً معبد موسوم به معبد سلیمان شدند که اینان شوالیه های معبد نامیده می شدند. در  نتیجه ی  این مجاورت و نزدیکی شوالیه ها با  کاهنان  یهودی  معبد موسوم به معبد سلیمان،  آنان  به  تدریج  تعالیم  ماسونی را از یهود یاد گرفتند.(20)
 17 – بازپس گیری  بیت المقدس  توسط  مسلمانان  و  فرار  صلیبیان و شوالیه های معبد به اروپا.(21)
 18 – با فرار شوالیه های معبد، تعالیم ماسونی کابالا  توسط  همین  شوالیه ها  به اروپا راه یافت.(22)
 19 – به دلیل ماهیت شیطانی تعالیم کابالا و مغایرت آنها با تعالیم کلیسا، واتیکان در صدد مجازات و مقابله با شوالیه های معبد برآمد  و  بسیاری  از  آنها  را  اعدام کرد.(23)
 20 – مهاجرت شوالیه ها به اسکاتلند (در آن زمان پادشاه اسکاتلند از واتیکان تبعیت نمی کرد) و شروع ساخت  اولین  لژ  فراماسونری  مخفی  در  اروپا  با  نام  لژ « وال بیلدرز » یا « لژ کهن اسکاتلند » که امروزه  نیز  به  فعالیت  خود  ادامه می دهد و از جمله قویترین و مهمترین لژها در اروپای امروز نیز می باشد.(24)
 21 – آغاز فعالیت رسمی ماسون ها در اروپا با ساختن لژهای متعدد  در  قرن 18.  با کم رنگ شدن نقش و قدرت مذهب  در  قرن 18،  فراماسونها  فعالیت  رسمی خود  را  آغاز  کردند.  به  تدریج  با  کاهش  سختگیری   واتیکان   و   توسعه ی پروتستانیسم در اروپا، فراماسون ها فعالیت خود را افزایش داده و لژهای زیادی را در سراسر اروپا ساختند؛ البته تمام آداب و رسوم فراماسونها کماکان مخفی و پنهانی صورت می گرفت. زیرا تفکر اکثر مردم اروپا در آن زمان  مذهبی  بود  و در صورت علنی شدن عقاید فراماسونری، حیات این لژها به خطر می افتاد.
 22 – با استقلال آمریکا در سال 1789، اولین دولت با ارکان ماسونی شکل گرفت.
 23 – تأسیس سازمان ملل متحد با آرمانهای ماسونی در سال 1945.
 24 – شکل گیری   اسرائیل   در   سال   1948   به  عنوان   آخرین   بازوی   اجرایی فراماسونری.
 25 – در سیر تاریخی فراماسونری و روند پیشبرد اهداف، به سال 2006  می رسیم.
جنگ با حزب الله در سال 2006 برای رسیدن به  چند  هدف  مهم  انجام  شد: تشکیل حکومت نیل تا فرات سلیمان و استارت  برای  پروژه های (
Apocalypse = آخرالزمان،  و  Armageddon = جنگی  که  صهیونیست ها   ادعا   می کنند   جنگ آخرالزمان است.) خوشبختانه این پروژه ها موقتاً ناتمام مانده است.
 26 – و  اقدام  اخیر،  کشمکش  لفظی  با  ایران . چرا  که  ایران   بزرگترین   دشمن فراماسونری در جهان است. در حال حاضر در تمامی کشورهای جهان، یا قدرت در دست ماسون هاست و یا آن کشور تحت تأثیر  کشورهای  ماسونی  است. برای مثال در کشورهای همسایه، کشور ترکیه دارای لژهای ماسونی است  و کشور عربستان هم که عاری از لژ است، تحت تاثیر آمریکا و اسراییل (دولتهای با ارکان ماسونی) می باشد.
 27 – ... و الله العالم.
                                              عقاید فراماسونری
 گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما  با  این حال در لا به لای عقایدشان، می توان مشترکات فراوانی نیز  یافت.  نکته ی  مهمی که وجود دارد این است که فلسفه ی وجودی  بسیاری  از  عقاید  ماسونی  به  طور  کامل شناخته نشده است، اما این به معنای عدم وجود این اعتقادات  نیست.  برای  مثال  شواهد  فراوانی  وجود  دارد  که  نشان  می دهد  اکثر  گروه های ماسونی،  شیطان  را تقدیس می کنند. از جمله: اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان)  و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده  می شوند؛  با  این  اوصاف  ما  می توانیم  بفهمیم  که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند. اما هنوز نمی دانیم که چه عاملی آنان را  به این تفکر سوق داده است. (البته این نکته تقریباً اثبات شده است  که  ماسون ها  و شیطان پرستان به موجودی به  نام  ابلیس  یا  شیطان  اعتقاد  ندارند،  بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند. در  هر صورت، علت لجاجت بیش از حد آن ها با دین و اصرار  افراطی  آن ها  بر  بزرگداشت شیطان به عنوان نماد ضد دینی، کاملاً روشن نشده  است.)  نکته ی  دیگر  این  که بسیاری از گروه های ماسونی شیطان پرست،  الهه های  ملل  باستان  را  نیز  ارج می نهند. از جمله:
Isis و   Osirisو... که این مطلب کاملاً اثبات شده  است.  اما  ما نمی دانیم که چرا آنان خداوند یکتا را کنار گذاشته و  هم  شیطان  و  هم  الهه های متعدد را بزرگ می دارند؟!
 
با این حال بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:
    * ادعای روشنی بخش (
Giver of light) بودن شیطان (Lucifer)
    * بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (
Satanism)
    * اعتقاد به اینکه زن و مرد اولیه، که مقام نیمه خدایی دارند، خالق نسل کره ی زمین هستند نه خداوند یکتا.
    * بزرگداشت الهه های ملل باستان، مانند ایزس، لات و ... و  احترام  به  عقاید جاهلی ملل باستان (
Paganism).
    * اعتقاد قوی به آداب و رسوم مصر باستان که این مطلب کفرآمیز  و  شرک آمیز بودن عقاید آنها را توأماً نشان می دهد.
    * اعتقاد فراوان به اومانیسم.
    * اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی)  و  عدم  اعتقاد  به  روح  و  مسایل فرامادی.
    * اعتقاد راسخ به سلیمان (
Solomon) نه به  عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم. نکته ی جالب این که  اکثر یهودیان نیز چنین اعتقادی دارند. آیه ی 102 سوره ی بقره نیز اشاره به  همین  مطلب دارد.
« خداوند نيز در آيه ي 102 سوره ي بقره درباره ي بني اسراييل مي فرمايد:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ  سُلَيْمَانُ  وَلَـكِنَّ  الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ....... و پيروي كردند از سخناني كه شياطين در قلمرو سليمان مي خواندند وهرگز سليمان به خدا  كافر  نگشت  وليكن  شياطين  كافر شدند و سحر به مردم مي آموختند ......»

                 كتاب تفسير نمونه درباره ي آيه ي 102 سوره ي بقره می نویسد:
 
از احـاديـث چـنـيـن بـر مـى آيد كه در زمان سليمان پيامبر، گروهى  در  كشور  او  به عمل سحر و جـادوگـرى پرداختند, سليمان دستور داد تمام  نوشته ها  و  اوراق  آنها را جمع آورى كرده، در محل مخصوصى نگهدارى كنند.
پـس از وفات سليمان، گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه  و  تعليم  سحر كردند؛ بعضى از اين  موقعيت  استفاده  كرده  و  گفتند:  سليمان  اصلاً  پيامبر  نبود، گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و  سخت  به  جادوگرى  دل  بستند، تا آنجا كه دست از تورات نيز برداشتند.
هـنـگـامى كه پيامبراسلام (ص ) ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمود سليمان  از پيامبران خدا بوده  است،  بعضى  از  احبار  و  علماى  يهود  گفتند:  از  محمد تعجب نمى كنيد كه مى گويد سليمان پيامبر است؟
اين گفتار يهود، علاوه بر اين كه تهمت و افتراى بزرگى  نسبت  به  اين  پيامبر  الهى محسوب مى شد، لازمه اش تكفير سليمان (ع ) بود.
به هر حال اين آيه فصل ديگرى از زشتكاريهاى  يهود  را  معرفى  مى كند  كه  پيامبر بزرگ خدا، سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گويد:  « آنها  از  آنچه شياطين  در  عصر  سليمان  بر  مردم  مـى خواندند،  پيروى  كردند : واتبعوا ما  تتلوا الشياطين  على  ملك  سليـمان ».  سپس   قرآن   به   دنبال   اين   سخن   اضافه مى كند: « سليمان هرگز كافر نشد : و ماكفر سليـمان ». او هـرگـز بـه سحر توسل نجست ، و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نكرد، « ولى شياطين كافر شدند،  و  به مردم  تعليم  سحر  دادند  :  ولكن  الشياطين  كفروا  يعلمون   الناس  السحر ».(25)
     * علاقه ی افراطی به علوم طبیعی. تعداد زیادی از برندگان جوایز نوبل و دانشمندان علوم طبیعی، ماسون بوده اند. مانند: الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین، و ادوارد جنر کاشف  واکسن  آبله.(26)   در  این  میان  به  نظر می رسد که علاقه و توجه  افراطی ماسون ها  به  علم، برای پر کردن خلاء ناشی از کنار گذاشتن معنویت انجام می گیرد. البته لازم به ذکر است که در  دین  اسلام هم تأکید زیادی  بر  فراگیری  علم  و  دانش شده  است،  اما  از  مسلمانان خواسته شده  تا  به   صورت  معتدل (نه افراط، نه تفریط)  به  علم بپردازند و از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به خدا استفاده  نمایند. بنابراین در اسلام، علم هدف نیست بلکه یک وسیله است، اما  در  فراماسونری  علم خود یک هدف است.
    * اعتقاد به قدرت برتر در ماسون صاحب درجه 33. گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند. شخصی که به درجه ی 33 می رسد ، قدرت  زیادی  داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد.
    * اعتقاد به ساخت معبد سلیمان به عنوان  پایتخت  عقیدتی  در  بیت المقدس (
Jerusalem) قبل از ظهور ضد مسیح (Antichrist) یا فرعون جدید (New Pharaoh) که منجی شیطانی ماسونهاست.(27)
    * اعتقاد به ظهور ضد مسیح (
Artichrist  = دجال) یا فرعون جدید (New Pharaoh) در ابتدای  (دهه ی اول)   قرن 21  و  شروع  حکومت جهانی شیطانی  توسط  او.(28) (البته  ممکن  است که  Antichrist  مورد  نظر   خود ماسون ها، لزوماً شخص خاصی نباشد؛ بلکه  ممکن  است  Antichrist  مورد نظر ماسون ها، خود تشکیلات فراماسونری باشد.)
در هر حال جا دارد که در این قسمت به این نکته اشاره کنیم  که  گروه هایی  مانند فراماسونر ها و شیطان پرستان، از شیطان پرستی به عنوان یک نماد برای مبارزه  با ادیان استفاده می کنند . اعضای این گروه ها در واقع هیچ اعتقاد  قلبی  به  مسایل فرازمینی مانند خدا، فرشتگان،   شیطان  و ...  ندارند  و معتقدند که تنها ماده  وجود  خارجی دارد. (اعتقاد به ماتریالیسم)  اعضای این گروه ها برای نشان دادن دشمنی  خود  با مذاهب، از نماد  (
Baphomet) که مربوط  به  شیطان پرستان باستان  است، استفاده نموده و  از  آن  برای  نشان دادن  بی اعتقادی  خود  به  عالم  آخرت  بهره می جویند. البته لازم به ذکر است که فراماسون ها و شیطان پرستان، خودشان  نیز به این مسأله اعتراف کرده اند؛ تا  آن  جا  که  در  بعضی  از  کتب  شیطان پرستان، مطالب  زیر  به  چشم می خورد:(29)

اعتراف سایت کلیسای شیطان (Church Of Satan) به عدم اعتقاد واقعی به شیطان. ترجمه مطلب چنین است: شیطان پرستی یک مذهب لا مذهبی همچون بودیسم است! مذهبی که در آن نیازی به توضیح هیچ کدام از کارهایمان به هیچ کس نداریم. شیان پرستی اعتقادی به وجود خدا , فرشتگان , بهشت و جهنم , ابلیس , اهریمن , ارواح شیطانی , ارواح خوب , جن, دیو و ... ندارند.
اعتراف سایت کلیسای شیطان (Church Of Satan) به عدم اعتقاد واقعی به شیطان. ترجمه مطلب چنین است: شیطان پرستی لامذهبی است ... خود پرستی است - ما خودمان را می پرستیم ... شیطان پرستی ماده گرایی است ... شیطان پرستی بی دینی است.
Vexen Crabtree
                               توصیف شیطان پرستی "
بدین ترتیب   نتیجه   می شود   که    اعتقاد   و   مسلک   واقعی    ماسون ها    و  شیطان پرستان،  بی دینی  است  و  آن ها  از  الهه های  ملل باستان،   بت ها   و شیطان، به عنوان نمادی برای دشمنی با مذاهب و ادیان استفاده می کنند.
 
                                  علامات و اعداد در فراماسونری
علاوه بر علاماتی که در قسمت های قبلی ذکر شد، علامات دیگر و اعداد خاصی مورد توجه فراماسون ها و دیگر گروه های شیطان پرست هستند که اکثر آنها نیز منشاء مصری دارند، هرچند علامت هایی نیز از دیگر عقاید الحادی  ملل  باستان از جمله آریایی های قدیم (نه دین زرتشت) ، شرق دور و... اقتباس شده اند.

                           مهمترین آنها عبارتند از:

1)  پرگار و گونیا (یکی از مهمترین و معروفترین علامات).
در وسط این دو علامت، حرف
G  قرار گرفته  است.(30)  (به  اعتقاد  فراماسونها،  « Goat = بز »  نماد  شیطان است.
نکته ی جالب دیگر، این که در برخی از لژ ها بر روی علامت پرگار و گونیا، علامت چشم جهان بین نیز حک شده است که  نشان دهنده ی  اهمیت  فوق العاده ی  علامت  چشم جهان بین  در  نزد ماسون ها می باشد.2) ستاره ی  5 گوشه ی  معکوس یا
Baphomet.
 نشان دهنده ی  بز یا 
Goat می باشد. در بین  شیطان پرستان،  بز نماد شیطان است.(31)  در قسمت  پایین تصاویر زیر، عیناً عباراتی از یک سایت فعال در زمینه ی شیطان پرستی نقل شده است تا مستندات در اختیار شما قرار گیرد.(32)

 3) دست شیطان  یا  دست شاخدار.

 در  تفکر  ماسون ها  و   شیطان پرستان، شیطان شاخدار 
Cornuto  است  و  با  حرکت  دست  خود، شیطان  را  نمایش می دهند.(33)  مستندات عیناً نقل شده است.(34)

نکته ی مهم: علامت   Cornuto  علامتی  است  که  باید  در  تفسیر  آن  بسیار محتاطانه عمل کرد. زیرا علاوه بر معنای دست شیطان که در غرب شناخته شده است، معانی دیگری نیز دارد. برای مثال در بین ناشنوایان این علامت  به  معنای  I love you می باشد. در مناطق آذری زبان ایران  و  ترکیه  و ...  نیز  این علامت  نماد  بوزقورت (گرگ خاکستری) می باشد که این نماد ، در بین آذری ها شناخته شده است . بنابراین Cornuto  هنگامی به معنای دست شیطان  است  که  یک فرد شنوای اروپایی یا  آمریکایی  در  مکان های  متعدد  از  این  علامت  استفاده می کند و از  سوی  دیگر  این  شخص  با  گروه های  مخفی  و  مشکوک  مرتبط است.(35) به عبارت دیگر، هر گردی گردو نیست! برای اطلاق لفظ  دست شیطان به علامت  Cornuto، باید هم به محل  زندگی  فرد،  موقعیت،  وضعیت جسمی، ارتباط وی با گروه های مشکوک و دلیل وی در  استفاده  از  این  علامت  بررسی شود. در ضمن، استفاده از Cornuto در کنار علایم دیگر شیطانی اهمیت دارد. در واقع این علامت تایید کننده است نه اثبات کننده.
4) چلیپای شکسته (صلیب شکسته)  یا 
Swastika:   علامت  شناخته شده ی هیتلر و نازی ها.
 نکته ی جالب اینکه این علامت در گروه های  ماسونی  هم  کاربرد  دارد.(36)   در  شکل سمت چپ که مربوط به ماسونهاست، طرحی دیده می شود که در  بالای  آن  علامت  صلیب شکسته،   و  در  وسط  آن  ستاره ی  شش گوش  مشاهده  می گردد که این مطلب ارتباط  نازیسم و صهیونیزم  را نشان  می دهد.  (برخلاف  ادعای جهان غرب). زیرا  هم  ستاره ی شش گوش و هم  صلیب شکسته  مورد  تقدیس  ماسون ها هستند. در واقع  ریشه های  نازیسم و یهودیت صهیونیستی یکی است و نه تنها این دو  حرکت  شوم  هیچ  تضادی  با  هم  ندارند،  بلکه  در  خدمت یکدیگر نیز قرار دارند. این مسأله خود شاهدی بر رد هولوکاست است.
 البته لازم به ذکر است که بعد از جنایات هیتلر اکثر گروه های ماسونی به منظور پرهیز از بدنامی، استفاده از چلیپای شکسته را کنار گذاشتند؛ این در حالی است که قبل از جنگ جهانی دوم، علامت چلیپای شکسته یک علامت کلیدی در فراماسونری بوده است.(37) (ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که هیتلر نیز ماسون بوده است،(38) اما تحرکات نظامی اش برخلاف مصالح فراماسونری بوده و منجر به مقابله ی بقیه ی ماسون ها با وی شده است).

5) جمجمه و استخوان  Bones)  &Skull ).(39)

6) عدد 666 نماد دجال یا ضد مسیح (
Antichrist) یا شیطان.(40)

گاهی به صورت
FFF  هم این عدد را نشان  می دهند.  چون  حرف F،  ششمین حرف انگلیسی است.

7) عدد 13.(41)
 عدد مقدس ماسون ها و یهودیان است.(42)  در حالی که مسیحیان آن  را  نحس می دانند. فراماسون ها  در بسیاری از  نماد های  خود،  تعداد  اجزاء  را  13 قرار می دهند.  به  عنوان  مثال  در  تصویر  راست،  ستاره ی  شش گوش  را  با  13 ستاره ی کوچک کشیده اند. در شکل وسط، 13 دست گوشه های یک شکل 13 دندانه را گرفته اند. در  تصویر  سمت  چپ  هم  که مربوط  به  چنگ  یک  الهه ی باستانی، است و متعلق به یک گروه ماسونی می باشد،  تعداد  تارها  13  عدد می باشد.

8) عدد 33.(43)
 همان طور که  گفتیم  در  فراماسونری،  صاحب  درجه ی  33   بالاترین  قدرت  را داراست. در سمبل بسیاری از گروههای ماسونی از جمله در  علامت  مربوط  به یک  گروه ماسونی شهر (
Memphis)  آمریکا  (که  نام  شهر باستانی Memphis  مصر را برخود نهاده اند)، عدد 33 بکار رفته است.

ذکر یک نکته ی مهم:  بعد از ذکر علامات و اعداد مورد استفاده در فراماسونری، ذکر این نکته ضروری به  نظر  می رسد  که  برای  تطبیق علامت های  مذکور بر گروه ها و افراد، باید همواره با احتیاط برخورد کرد. زیرا در بعضی از مواقع،  علامت ها و لوگو های بعضی از  شرکت ها  و  سازمان ها  در  نقاط مختلف  جهان،  شبیه  به علامت های فراماسونری هستند، اما همواره نمی توان به این سازمان ها برچسب ماسونی بودن زد.  برای مثال بسیاری از شرکت ها و کانال های  تلویزیونی و ماهواره ای از نماد چشم در لوگوی خود استفاده  می کنند که این چشم،  نماد بیننده و مخاطب تلویزیونی است و این مطلب کاملاً  منطقی و  قابل  فهم است. بنابراین در این حالت، چشم موجود در لوگو های مذکور،  نشان دهنده ی  ماسونی بودن این کانال ها نیست. همچنین چشم پزشکی ها و  عینک سازی هایی  که  در تبلیغات خود از  علامت  چشم  استفاده  می کنند  نیز  ماسونی  نیستند،  چرا  که حرفه ی آن ها در ارتباط با چشم می باشد. از سوی دیگر در بعضی از تصاویر  هنری و معماری، ممکن است در اثر روی هم افتادن  خطوط،  تصاویر  متعددی  شبیه  به ستاره ی شش گوش و ستاره ی پنج گوشه ی معکوس پدید آید که  این  تصاویر  نیز غیرعمدی بوده و نشان دهنده ی فراماسون بودن معماران  این  بناها  نیست.

بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، صرفاً با مشاهده ی یک علامت  مشابه علامات  ماسونی، نمی توان  به  افراد  و  شرکت های  مرتبط  با  آن  علامت،  فوراً برچسب ماسون بودن زد. بلکه باید در این زمینه تحقیق نمود و از شواهد محکم تری در تأیید یا رد ماسونی بودن گروه های مذکور بهره گرفت.

البته در این بین بعضی علامت ها هستند که  اختصاصاً  و  عمدتاً  ماسونی  هستند  و  تا  حدود  زیادی می توانند ماسونی بودن افراد و شرکت ها و سازمان های مرتبط با خود را نشان دهند. برای مثال علامت پرگار و گونیای ماسونی (نه پرگار تنها و یا گونیای تنها)، علامت بسیار  اختصاصی  ماسون ها  است. همچنین  علامت  هرم و چشم (نه هرم تنها یا چشم تنها)  نیز  یک  علامت  بسیار  اختصاصی برای گروه های ماسونی است.
از سوی دیگر اگر گروهی از علامت های فراوان و متعدد فراماسونری  استفاده  بکند نیز به احتمال قوی یک گروه ماسونی می باشد. به همین صورت، گروهی که  علایم ماسونی را بدون هیچگونه قرینه ی منطقی به کار می برد  نیز  به  احتمال  زیاد  یک گروه ماسونی است. برای مثال،  نماد چشم جهان بین که  در  لژ ها   استفاده می شود نیز یک نماد  کاملاً  ماسونی  می باشد؛  چرا  که  در  لژها  هیچ  عملیات چشم پزشکی و تصویربرداری انجام نمی شود که بتوان نماد چشم جهان بین  را  به آن ربط داد.
در هر حال باید این مطلب را همواره به یاد داشت که صرف دیدن یک  علامت  شبیه به علایم ماسونی، نباید سریعاً به افراد و سازمان های  مرتبط  با  علامت،  برچسب ماسون بودن زد و برای رد یا تأیید این مسأله، باید تحقیقات بیشتری انجام داد.
 
                                               اهداف فراماسونری

 1 – نابودی تمام مظاهر توحید و یکتاپرستی در جهان.
2 – به دست گرفتن حکومت و قدرت در تمام کشورهای جهان از طریق  شبکه ی گسترده ی ماسونی در تمام ممالک دنیا.
3 – تخریب  مسجد الاقصی  و  کشف  معبد سلیمان  و  بازسازی  آن  در  ابتدای  قرن 21.(44)

4 – پرکردن معبد سلیمان از بت ها  و  نمادهای ماسونی  به  عنوان  اصلی ترین پرستشگاه ماسونی.
5 – برقراری حکومت جهانی  شیطانی  به  پایتختی  معبد سلیمان  در  اورشلیم (بیت المقدس).
6 – به حکومت  رساندن  قدرتمندترین  فراماسون  با  عنوان  نمادیین  ضد مسیح (
Antichrist= دجال) در ابتدای قرن 21.
 



ادامه دارد ..............


برای دانلود منابع به فرمت
PDF اینجا کلیک کنید.

 

اسرارپشت پرده مجسمه ی آزادی

بررسی اسرار پشت پرده مجسمه آزادی

 مجسمه آزادی فقط یک تندیس ساده نبود بلکه نماد اسرار آمیزی از یک جریان مخفی و مخوف بود که سالها بعد نبض حیات سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی جهان را به دست گرفت لذا آنچه قرار است در این جستار به آن پرداخته شود ، نگاهی جدید و از زاویه ای دیگر به اسرار پشت پرده مجسمه ای است که آنرا به اصطلاح تندیس آزادی می خوانند.
 بسم الله الرحمن الرحیم
 
 تائیس تندیس تمدن سوزی:
  بررسی اسرار پشت پرده مجسمه آزادی

  مجسمه آزادی یا تندیس آزادی (
Statute Of Liberty) که نام رسمی آنLiberty Enlightening The World (آزادی روشنگر جهان) است در سال 1886 میلادی توسط فرانسه به ایالات متحده آمریکا هدیه داده شد .(1)
  در 28 اکتبر آن سال " استیفن گراور کلیولند " ریاست جمهوری وقت آمریکا ،مجسمه آزادی را در محل فعلی آن، دهانه رود هودسن (
Hudson) درجزیره آزادی که تا محله منهتن شهر نیو یورک دو هزارو ششصد متر و تا شهر جرسی سیتی ایالت نیو جرسی 600 متر فاصله دارد قرار داد. این مجسمه بنا بود در سال 1876 به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال آمریکا به اتمام برسد ولی به علت پاره ای از مشکلات مانند حمل آن به آمریکا ، طولانی شدن جریان ساخت و... با ده سال تاخیر بر فراز آبهای آتلانتیس ایستاد این مجسمه با دست راست خود مشعلی فروزان را بالای سر خود نگه داشته و در دست چپ یک لوح سنگی را که بر روی آن با شماره های رومی نوشته شده JULY IV MDCCLXXVI که نشانگر 4 ژوئیه1776 میلادی تاریخ استقلال آمریکا است.(2)
  مجسمه آزادی فقط یک تندیس ساده نبود بلکه نماد اسرار آمیزی از یک جریان مخفی و مخوف بود که سالها بعد نبض حیات سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی جهان را به دست گرفت لذا آنچه قرار است در این جستار به آن پرداخته شود ، نگاهی جدید و از زاویه ای دیگر به اسرار پشت پرده مجسمه ای است که آنرا به اصطلاح تندیس آزادی می خوانند.
  سالها قبل تر از آن یک یهودی در یا نورد به نام کریستوفر کلمپ با مشورت با محافل یهودی اسپانیا و با توجه به اطلاعات و شواهدی که از وجود سرزمینی در آنسوی اقیانوس اطلس داشت ، با نیت پیدا کردن ارض موعود عهد عتیق ، سرزمین خالی از سکنه ای !!! را می یابد.(3)
  اندکی بعد این سرزمین مورد توجه پیوریتن های انگلیسی قرار می گیرد. این مسیحیان یهودی به محض ورود به امریکا آنرا ارض موعود نامیده وبومیان آن سرزمین را کنعانیان پنداشته و تاجایی که می توانند آن هارا قتل عام می کنند . (4)
  اولین کتابی که در امریکا به چاپ می رسد "مزامیر داوود" است ، پیوریتنها نام های عبری بر فرزندان ، خیابانها و شهر های خود می گذارند تاجایی که باید پسوند
DC" " در نام شهر " Washington DC " را David Capital یعنی (پایتخت داوود) دانست.(5)
  نهایتا پس از مدتها جنگهای داخلی سرانجام در چهارم ژوئیه 1776 اولین کشور تمام فراماسونری جهان یعنی امریکا استقلال خود را اعلام
     می نماید.
  بیش از یک قرن پس از آن یعنی درسال 1886 میلادی فرانسه به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال امریکا مجسمه آزادی را در چند تکه مجزا توسط کشتی به امریکا هدیه می کند.(6)
  طراح اصلی این مجسمه "فردریک آگوسته بارتلدی" مجسمه ‌ساز ماسون فرانسوی بود البته سازه درونی آن را " الکساندر ایفل" مهندس فرانسوی برج ایفل ،طراحی نمود مهندسان و طراحان دیگری نظیر " ژوزف پولیتزر " و"اوژنویوله لودوک" نیز در جریان ساخت آن نقش داشتند.(7)
  ویژگی مشترک تمامی این مهندسان و طراحان عضویت در لژهای فراماسونری فرانسه بود. تا جایی که به عنوان مثال بسیاری از نماد شناسان برج ایفل را یک "ابلیسک" فانتزی می دانند. (8)
  در ابتدا سازندگان فرانسوی آن اعلام نمودند که این مجسمه نماد "تا ئیس" معشوقه اسکندر است . اما نکته ظریفی که در این میان نادیده ماند چیز دیگری بود که بعد ها نشریه ماسون ترک آنرا فاش ساخت . و آن شباهت بسیار زیاد چهره ی این مجسمه با "ایسیس" اسطوره ی مصر باستان و الهه مورد تقدیس ماسونها بود.
  بعد ها فردریک بارتلدی در پاسخ به انتقاد افرادی که بیان می داشتند این مجسمه از نظر فرم صورت به "تائیس" هیچ شبا هتی ندارد ، گفت : من در طراحی این مجسمه از چهره مادر بیوه خودم الهام گرفته ام.(9)
  آری بارتلدی راست می گفت ولی منظورش از مادر بیوه ، "ایسیس" بود که در واقع مادر بیوه معنوی تمامی ماسونها منجمله خود او بود.(10)
  پس از انتقال این مجسمه به نیویورک امریکاییها با هزینه ای نزدیک به 200 هزار دلار پایه ای 46 متری از جنس گرانیت برای آن ساختند تا مجسمه را بر روی آن قرار دهند.
  حال که فراماسونهای فرانسوی برای امریکا سنگ تمام گذاشته بودند نا پسند می نمود اگر طراحان امریکایی دست روی دست می گذاشتند ، و البته در عمل نیز چنین نشد و در نهایت پایه گرانیتی آنها یک کپی محض از معبد کذایی سلیمان از آب در آمد ، معبدی که ماسونها برای رسیدن به نظم نوین جهانی و تشکیل حکومت ماسونی – یهودی خویش بالاخره باید آنرا بر بقایای مسجد الاقصی بنا کنند. با این تفاسیر جای تعجب هم نخواهد داشت اگر ارتفاع این ساختمان 46 متر یعنی مجموع 33+ 13 (دوعدد مورد علاقه فراماسونها) باشد و خود تندیس نیز دارای 168 پله به علاوه 1 نیم پله (مجموعاً169) باشد که بازدیدکنندگان را تا بالای برج راهنمایی کند.( 169= 13
X13)!!!
  بارتلدی بر روی تاج این مجسمه هفت شعاع نور قرار داد تا بیش از پیش نماد های ماسونی این تندیس ننگ و نیرنگ را آشکار سازد.عدد هفت در کنار سمبل های گونا گون نور از دیر باز ستوده مصریان باستان و یهودیان و کابالیست های مصر زده بود . همانگونه که آن را در شمعدان هفت شاخه یهود "
MENORAH " ، خورشید هفت شاخه مصریان و یا هفت ستاره منقوش در آسمان معبد سلیمان دیده اید.(11)
  مجسمه آزادی یهود فراماسونری
  اما نکته ای که در این میان بنا بر اعتراف فرانسویان هرگز نباید فراموش نمود الگو برداری ساخت مجسمه از "تائیس " معشوقه اسکندر است. حتی اگر شباهتهای چهره ی این مجسمه با ایسیس را کنار بگذاریم چه دلیلی دارد فرانسوی ها نمادی از تائیس بسازند و آن را به امریکا هدیه دهند.مگر غربیان در تاریخ هزار خدایی یونان و رم با کمبود الهه مواجه شده بودند که از یک شخصیت نچندان موجه به نام" تاییس " مجسمه بسازند و انرا تندیس و نماد آزادی قرار دهند.

 مجسمه آزادی فراماسونری تائیس ایسیس
  آری حقیقت چیز دیگری است که لاجرم مجبوریم برای روشن شدن این گوشه از تاریخ و آشنایی با شخصیت این زن به باز خوانی گذرای حمله اسکندر به ایران زمین بپردازیم.
  با آنکه اسکندر یا همان الکساندر در میان غربیان قهرمانی بزرگ شناخته می شود ولیکن در میان ایرانیان به عنوان شخصیتی بدنام و ویرانگر نمود یافته است، در متون زرتشتی، از وی همواره به عنوان "گجسته"(ملعون و شوم) یاد شده و همراه ضحاک و افراسیاب از کارگزاران اهریمن به شمار آمده است.
  در این اثنا عده ای نیز نظر در انکار وجود شخصیت تاریخی به نام اسکندر مقدونی دارند، ولی این به معنای نادیده انگاشتن انبوهی از آثار و اسناد تاریخی و باستان شناسی و حذف تاریخ اسکندر و سلوکیان و خلا زمانی به مدت بیش از صد سال از تاریخ ایران است.
  اسکندر متولد مقدونیه و فرزند فیلیپ پادشاه مقدونیه بود.در آن زمان مقدونیه قسمتی از حکومت یونان بود که البته مقدونی ها در میان مردم یونان معروف به وحشی گری بودند لذا فیلیپ پدر اسکندر، برای فرزند خود معلمانی یونانی استخدام کرد تا با فرهنگ یونانیان بزرگ شود. اسکندر پس از مرگ پدر، پادشاه مقدونیه شد و پس از کشمکش ها و فراز و نشیبهایی که بیان آن در این مجال نمی گنجد برای ماجراجویی و تصاحب سرزمینهای دیگر، راه جهان گشایی و حمله به دیگر کشورها را پیش گرفت. اگر چه یونانیها او را وحشی و بربر می دانستند، ولی هنگامی که باتصاحب سرزمینهای دیگر توسط او ثروت زیادی به آتن سرازیر شد، با وی همراه شدند .
  بزرگ ترین و مهمترین جنگ اسکندر، نبرد با امپراتوری وسیع ، قدرتمند و متمدن هخامنشیان بود. نبرد اسکندر و پادشاه ایران، چند بار به عقب نشینی وی انجامید، اما سرانجام با تضعیف روحیه سپاهیان ایران، ورق به نفع یونانیان برگشت و اسکندر، داریوش را در منطقه "گیل گمش" شکست داد.
  در شب پیروزی، اسکندر و افسرانش در تخت جمشید (پرس پولیس) قصر باشکوه ایرانیان، جشن بزرگی برپا کردند. اسکندر همواره در سفرهای خود یک گروه از زنان فاحشه و رقاص و شراب ریز همراه خود می آورد تا بساط عیش و نوش و شهوت رانی خود و فرماندهان سپاهش گسترده باشد. یکی از این زنان، تائیس کنیزی اورشلیمی بود که به خاطر زیبایی به دربار اسکندر راه یافته بود. پس از آنکه اسکندر قصد ازدواج با شاهزاده اسیر ایرانی و دختر داریوش سوم"استاتیرا" را نمود (12)، حسادت تائیس او را به طرح نقشه ای اهریمنی کشاند که نهایتا صد ها سال تمدن ، فرهنگ و افتخار جهانی را به خاکستر نشاند. (13)
  در آن جشن، تائیسآن قدر به اسکندر شراب خوراند که عقل او را کاملاً زایل کرده و سپس از او خواست به انتقام معبدی که در آتن توسط خشایارشاه به آتش کشیده شد، پرس پولیس (تخت جمشید) را آتش بزند. اسکندر مشعلی را به تائیس داد و او هم پرده های حریر و جواهرنشان قصر را به آتش کشید. و پس از مدتی کوتاه، قصر یکپارچه در آتش کین و حقارت شخصیت تاییس سوخت.
  و اینگونه شد که امروز در دست مجسمه به ظاهر آزادی آمریکا"تائیس" همان مشعل هنوز به امید به آتش کشیدن دوباره تمدن شرق افروخته است.
  و اینگونه شد که یک فاحشه که گوشه ای نا چیز از تاریخ تاریک و ددمنشانه غرب را اشغال کرده نماد آزادی می شود!
 
     به راستی،چرا سازندگان فرانسوی مجسمه آزادی چنین شخصیتی را به عنوان نماد آزادی در نظر گرفتند؟
  بی شک یکی از اصلی ترین دلایل آن یادآوری حمله اسکندر به شرق و استحاله فرهنگی آن است چراکه   تاریخ شناسان یکی از مهمترین اقدامات اسکندر را هلنیزه کردن سرزمین های تحت تصرفش می دانند. هلنیسم در لغت به معنی تقلید از یونان و به معنی مجموعه تمدن و فرهنگ یونان و به عبارتی ساده تر یونانی مأ بی است.
  در این راستا اسکندر اقدام به تأسیس شهرهای جدید در راه های مهم و استراتژیک و کوچ دادن مردم از آسیا به اروپا و از اروپا به آسیا نمود. وی با این کار قصد در استحاله فرهنگی متصرفاتش داشت.
  نمود بارز و آشکار این مسأله را می توان در هلنیزه شدن سلسله ایرانی اشکانیان پس از براندازی سلوکیان (بازماندگان سلوکوس جانشین اسکندر )دید، اشکانیان همواره سعی در یونانی مأبی داشتند تا جایی که حتی بر سکه هایشان عنوان (یونان دوست) همراه با اسم پادشاه زمان می آمد. (14)
  به عبارتی دیگر مجسمه آزادی به نوعی نماد رشد غرب گرایی نیز هست. تائیس یا همان مجسمه آزادی، می تواند یادآور تمام این گذشته باشد. اکنون نیز ملل شرقی به تقلید از اروپاییان و در مقابل غربی ها نیز به این سلطه می نازند و این میراث شوم اسکندر و تائیس است.
  اما نکته بسیار بسیار مهمی که هرگز نباید از نظر دور گردد این است که تمدن غرب هرگاه افول نمود نتوانست دوباره در همان مکان ابتدایی ، خود را باز سازی کند و در جایی دیگر ادامه حیات داد لذا می بینیم پس از افول یونان ، رم برمی خیزد و بعد از آن غرب از اروپای میانی ، انگلستان و نهایتا امریکا سر بر می آورد ، یعنی غرب هیچگاه نتوانست در همان حوزه مکانی اولیه دوباره رشد نماید این تمدن آنقدر نقصان داشت که قدرت هضم تجاوزات و حتی تبادلات فرهنگی سالم را نیز نداشت.
  اما در مقابل ، تمدن کهن و با فرهنگ ایران هرگاه دچار نزول شد دوباره در همان مکان جوانه زد ، هرگز نباید فراموش کرد که نهایتا اسکندر با لباس ایرانی از این مرز پر گهر رفت ، وحشیان و متجاوزان مغول مسلمان شدند و رصد خانه و مسجد و کتابخانه ساختند و از میان سه نفر زبانشناس که قواعد زبان عربی را برای خود عرب زبانان نگاشتند دو تن از آنها ایرانی بودند واکنون نیز پس از چند هزار سال باز هم ایران است که در مقابل زیاده خواهی های وحشی گرانه غرب ایستاده است.آری تکرار این تجربه تاریخی و از سویی دیگر پیشگویی های غرب نیز همین را میگوید که منشا آن اتفاق بزرگ آخر الزمانی نیز ایران است و موعود ادیان به یاری ایرانیان است که بساط بیداد آنها را بر خواهد چید گویا غرب ناگزیر از شنیدن نام ایران در کنار ناکامی های خود است ، لذا اینگونه است که تائییس دوباره مشعل به دست رو به سوی شرق بر فراز آتلانتیس ایستاده است.
  اگر بخواهیم اندکی تاریخی تر به مسئله نگاه کنیم باید در نظر داشته باشیم زمانی که امپراتوری ایرانیان 127 ایالت را تحت سلطه خود ساماندهی کرده بود اوج تمدن غربیان یعنی یونان هنوز از سیستم ابتدایی دولت شهرها (نه یک امپراتوری واحد) استفاده میکرد، لذا غرب ناگریز است تا با ساختن یک اتوپیای (آرمان شهر) خیالی یعنی یونان باستان تمامی مدنیت را به خود ارجاع دهد . زمانی که سخن از منطق باشد ارسطو الگو می شود اگر از ریاضیات سخن رانده شود ارشمیدوس را نشان می دهند ، پدر علم پزشکی باید بقراط باشد و غیره و غیره تا من ایرانی هیچگاه به این فکر نکنم که چرا غرب هنوز با این همه ادعا نتوانسته حقوق بشری را که کوروش 2500 سال پیش به بهترین نحو اجرا می کرد را حتی شبیه سازی کند. اگر لازم باشد برای من و توی ایرانی فیلم 300 می سازند تا مارا از تمامی گذشته پر افتخارمان بیزار کنند تا مبادا شکوه و تمدن نیاکانیمان ما را دوباره به فکر فرهنگ سازی در جهان بی اندازد.
  آری این کینه ای دیرینه است از تمدن شرق و سترگ ایران زمین که در هیبت شعله های آتش در مشعل عفریته جنگ این الهه شوم پیوندی!!! (تائیس + ایسیس) خود را نشان داده است.
  صد البته غرب در این آتش کین می سوزد و خواهد سوخت چراکه پس از تلاش چند هزار ساله آنها برای منکوب و استحاله تمدن ایران زمین جوانه ی نو رسته ای دوباره و این بار در هیبت اسلام شیعی از دل ایران زمین رویید و این بار نیز ایرانیان بهترین را انتخاب کردند رویشی که به لطف حق به انقلاب نهایی موعود منجر خواهد شد . و چه زیبا پروردگار بزرگ در قرآن ، کتاب انسان فرمود:
  " و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمهٔ و نجعلهم الوارثین"
  " و ما اراده نمودیم تا بر مستضعفین جهان منت گذارده و ایشان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم "(15)
  
  پی نوشت:
  1. fa.wikipedia.org/wiki
  2. http://www.fararu.com/vglj.oetfuqexxwvzfuusb..html
  3. mouood.org/content/view/2467/3 موعود
  4. در کل در مدت مهاجرت ،اسکان و گسترش اروپاییان در قاره امریکا مجموعا 212 میلیون سرخ پوست کشته شده اند
 5. پیوریتانیسم گرایشی از پروتستانیسم است که خواهان باز گشت مسیحیان به ارزشهای عهدعتیق (یهود) است. تا جایی که اینان در زمان کرامول خواهان این شدند که تورات و تلمود قانون اساسی انگلستان شود.
  6. برخی آن را "زن آزادی" Lady Libertyهم می نامند.
  7.البته نباید این مجسمه را با مجسمه آزادی کنگره Statue of Freed اشتباه گرفت آن مجسمه‌ که از سال ۱۸۶۳ تا کنون بر روی گنبد مرکزی ساختمان کاپیتال ایستاده‌است توسط "توماس کرافورد" طراحی گردید و بانویی را تجسم می‌کند که شمشیری غلاف شده در دست راست خود دارد. در دست چپش نیز یک تاج به نشانه پیروزی، و سپر نشان رسمی آمریکا دیده می‌شود. کلاه خودی به سر دارد که حاوی ستاره و به شکل سر عقاب سر سفید است. وی بر روی یک کره ایستاده‌است که بر روی آن عبارت E Pluribus Unum نقش بسته‌است. این واژه یکی از شعارهای ملی آمریکا است که در مقاله "راز دلار" به ریشه یابی معنایی آن پرداخته ام.
  8. ابلیسک از نماد های اصلی مشترک بین شیطان پرستان و فراماسونهاست که اشاره به آلت تناسلی شیطان دارد، برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به مقاله عبد الله شهبازی با عنوان "فرقه های راز آمیز دماوند" رجوع فرمایید.
  9. در جریان این فرافکنی عده ای نیز گفتند که بار تلدی چهره همسر خود "شارلوت" را تصویر کرده است.
  10. همسر و برادر "ایسیس " یعنی "اوزیریس" توسط برادر دیگرشان "ست" به قتل رسید و پس از آن ایسیس بیوه گشت. (جهت کسب اطلاع بیشتر در این زمینه به مقاله نویسنده با عنوان "اسطوره های ماسونی مصر باستان" رجوع فرمایید).
  11. توجه فرمایید که عدد هفت فقط و فقط در کنار نماد ها و نشانه های نور عدد ماسونها و یهودیان است مانند هفت ستاره ، هفت شعاع نور ،هفت عدد شمع ... و در غیر این صورت ارتباطی با آنها نداشته و حتی از اعداد مقدس مسلمانان نیز به حساب می آید.
  12. در برخی منابع تاریخی از او به نام "رکسانا" یا "روشنک" نام برده اند ولیکن آنگونه که از منابع تاریخی بر می آید رکسانا و استاتیرا دو شخص متفاوت هستند و حتی عده ای رکسانا را دختر "بخش آورد " حاکم ایرانی باختر می دانند که اسکندر پیش از استاتیرا با وی ازدواج نموده است.
  13. روزنامه قدس ، یک شنبه 8 خرداد ماه 1384
  14. حسینی، سیدمحمد؛ "نظر دیگری درباره ی طراحی از تائیس"
  15. کلام الله مجید/ سوره قصص/ آیه 5
   منبع: http://raefipoor.blogfa.com

تهدیدات جنگ رسانه ای

تهدیدات جنگ رسانه‌ای (بخش اول)

شیوه‌های نوین در جاسوسی، استفاده از رسانه‌هاست. سازمانهای اطلاعاتی متناسب با نیازها و اهداف خود با به کارگیری هرکدام از بخشهای مختلف رسانه‌ها می‌توانند کار کردهای اطلاعاتی مورد نظر خود را طراحی ،هدایت و پیگیری کنند؛ برای مثال سازمان اطلاعاتی به صورت رسمی یا غیر رسمی ...

 امروزه نقش اطلاعات در ساز و کارهای تصمیم گیری از اهمیت بسیاری برخوردار است و همین امر نقطه تلاقی "رسانه" و "قدرت" را شکل می دهد.

مقدمه:
 نقش و جایگاه رسانه ها در زندگی امروز
در دنیای امروز، همراه با تغییر نگرش انسان نسبت به جایگاه خود در رویارویی با تاریخ و معرفت عمومی، حکومت نیز به بازاری رقابتی تبدیل شده است که شهروندانش همچون مشتریان صاحب انتخاب در مقام قضاوت قرار دارند. همزمان با پیدایش عنصر رقابت و انتخاب در مفهوم جدید حکومت، "آگاهی” و اطلاعات شفاف از آنچه باید در بوته داوری قرار گیرد به صورت عنصری همزاد با بازار رقابتی جدید پا به عرصه حیات گذاشت. بازی سیاست در دوران جدید بدون وجود ابزاری برای آگاهی و اطلاع رسانی، اساساً ممکن نیست. همچنین این اهمیت، نقش و جایگاه رسانه ها را در جهان معاصر، برجسته و حیاتی می سازد.

نبرد رسانه ای، جنگ رسانه ای
امروزه نقش اطلاعات در ساز و کارهای تصمیم گیری از اهمیت بسیاری برخوردار است و همین امر نقطه تلاقی "رسانه" و "قدرت" را شکل می دهد. ابزار رسانه به ویژه در طلیعه قرنی که اطلاعات به مثابه منبع اولیه و مهم قدرت مطرح می شود از حساسیت فراوانی برخوردار است. همزادی "رسانه" و "اطلاعات" و تلاقی این مفاهیم با "قدرت” و نقش مستقیم و غیر مستقیم رسانه در شکل دهی به هنجارهای اجتماعی، عمومی و ارزشهای فردی، معادله مهم و تازه‌ای را در جهان معاصر رقم می‌زند که نتیجه آن به طور قطع در امنیت ملّی تمام واحدهای سیاسی تأثیر گذار است. بررسی های روانشناسی اجتماعی در زمینه نقش و قدرت رسانه‌ها نشان می‌دهد که رسانه‌های گروهی، چنان قدرتی دارند که می‌توانند نسلی تازه در تاریخ انسان پدید آورند که با نسلهای پیشین از نظر فرهنگ، ارزشها، هنجارها و آرمانها بسیار متفاوت باشد.

انسانها امروزه در معرض نهادهای رسانه‌ای متولد می‌شوند؛ می‌اندیشند؛ دنیا را از این رهگذر می‌شناسند و رفتارهای خود را براساس الگوهای برگرفته رسانه‌های رایج عصر حاضر یعنی کتاب، مجله، فیلم، ماهواره‌، اینترنت و امثال آنها سامان می‌دهند. البته نقش امروز رسانه ها نقشی فراتر از اطلاع رسانی صرف است. رسانه‌ها در عصر اطلاعات و ارتباطات، ابزارهای نوینی برای ایجاد بحران، کاهش یا افزایش بحران و گاه ابزاری برای جنگ آوری هستند. ابزارهایی که مکمل نیروی نظامی و به طور کلی تأثیر گذاری رسانه ها در قالب ایفای سه نقش قابل بررسی است:

الف) تسهیل کنندگی: به این معنی که رسانه‌ها نه تنها فرایند تصمیم سازی را کوتاه می‌کنند، بلکه به مثابه نیروی تقویت کننده تصمیمات به ایفای نقش می‌پردازند.

ب) باز دارندگی: این نوع اثرگذاری به دو شکل انجام می پذیرد: نخست ایجاد فشارهای احساسی است که در این سناریو ممکن است پوشش وسیع و قوی تلویزیون به حکومت و اخلاق سیاسی وارد نکند. دوم، پوشش رسانه ها در زمان واقعی است که احتمال دارد تهدیدی برای امنیت ملّی کشور باشد.

ج) اجبار کنندگی: تحت تأثیر این نوع تأثیر گذاری، حکومت ها به دخالت و عملیات و اقدامات وادار می‌شوند. در این شیوه مسائل جهان پوشش داده و نمایی از حوادث سیاسی ارائه می شود.

۱٫۲ – ضرورت و اهمیت تحقیق
تحولات شگرف در فناوری های مربوط به وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها و فرایند جمع آوری، تولید، فراوری و توزیع اطلاعات که از آن به انفجار اطلاعات انقلاب ارتباطی، انقلاب رسانه و عصر تأثیر رسانه ها بر شکل گیری افکار عمومی جهان تعبیر می شود از یک سو و تسلط معدودی از صاحبان قدرت و بازیگران عمده و اصلی صحنه سیاست و روابط بین الملل یعنی دولتها و گروه های برخوردار بر رسانه ها با همه توانمندی های آن از سوی دیگر موجب شده است که بسیاری از اصول، مفروضات و تعاریف و مفاهیم همچون حاکمیت و مرزهای سیاسی و حکومت دولتها و ملتها، هویت ملّی و فرهنگی، استقلال، امنیت ملّی و بین‌المللی و… با تعاریف سنتی، مفهوم اولیه خود را از دست بدهد و تعریف مجدد این مفاهیم ضرورتی بیش از پیش بیابد. از آنجا که این تحولات عظیم از لحاظ کمی و کیفی در رسانه‌های جمعی، بیشترین تأثیر را بر مفهوم "امنیت" و "تهدید" گذاشته، نیاز به تعیین مرزهای جدید و شناخت تهدیدهای امنیت نوین، همچون تهدید رسانه‌ای کاملا ضروری است که مفهومی نو و ماهیتی بسیار متفاوت با تهدیدهای سنتی دارد.

در حال حاضر می توان گفت که رسانه های جمعی به مهمترین منبع قدرت نرم کشورها تبدیل شده اند. نقش مسلّط رسانه ها در شکل دهی، جهت دادن، مدیریت افکار عمومی امروزه بر هیچ کس پوشیده نیست. از این رو رسانه های جمعی، منبع مهم قدرت در جهت منافع افراد، گروهها و کشورها به شمار می رود. وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها، هم ابزار قدرت غیر مادی است و هم منبع قدرت (گالبرایت۵۸:۱۳۷۱).

۱٫۳ – بیان مسئله
جنگ رسانه ای یکی از برجسته ترین جنبه های جنگ نرم و جنگ های جدید بین المللی است. گرچه جنگ رسانه ای عمدتاً هنگام جنگ های نظامی کاربرد بیشتری پیدا می‌کند، امروزه در سایر مواقع، جنگ رسانه ای مورد استفاده قرار می گیرد و به عبارتی در وضعیت صلح نیز کشورها با بهره‌گیری از رسانه‌ها از حداکثر توان خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش استفاده می‌کنند.

جنگ رسانه‌ای ظاهراً میان رادیو و تلویزیونها، مفسران مطبوعاتی، خبرنگاران خبرگزاریها، شبکه‌های خبری و سایتهای اینترنتی جریان دارد، اما واقعیت این است که در پشت این جدال ژورنالیستی، چیزی به نام سیاست رسانه‌ای کشور نهفته است که مستقیماً از طریق بودجه‌های رسمی مصوب پارلمانها یا بودجه های سرّی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و سرویسهای جاسوسی تغذیه می‌شود.  (ضیایی پرور، ۱۲:۱۳۸۶)

سربازان جنگ رسانه ای، متخصصان تبلیغات، استراتژیست های تبلیغات بین المللی کارگزاران رسانه ها هستند.

جنگ رسانه ای مقوله ای است که همکاری هماهنگ و نزدیک بخشهای نظامی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی، رسانه ای و تبلیغات کشور را می طلبد. طراحان جنگ رسانه‌ای ممکن است پروفسورهای مراکز علمی، کارشناسان اطلاعاتی و امنیتی و گروههای علمی رسانه ای در دانشگاههای معتبر هر کشور باشند. جنگ رسانه‌ای، جنگ بدون خونریزی، جنگ آرام و جنگ نرم تلقی می‌شود؛ جنگی که بر صفحات روزنامه‌ها و میکروفون رادیوها، صفحات تلویزیونها و عدسی دوربینها جریان دارد. هدف جنگ رسانه ای، اگرچه در نهایت تغییر کارکرد و عملکرد دولت ها است به طرز ملموسی به جای هدف قرار دادن مستقیم دولتها، ملتها را هدف بمباران خود قرار می‌دهد.

اگرچه رشد فزاینده فناوری ارتباطی و رسانه‌ای، دربردارنده فرصتهای فراوان برای جامعه بشری است، سلطه بی‌چون و چرای محدودی از کشورهای عمدتاً غربی و به ویژه امریکا و انحصار و کنترل رسانه‌ای که به نوعی به جریان یکسویه و نابرابر اطلاعاتی و رسانه‌ای از سوی نظام سلطه منجر شده، موجب بروز گونه‌های جدیدی از تهدیدها می‌شود که با عنوان تهدیدات نرم از آنها یاد می شود؛ ماهیت، سازمان، عناصر و گونه‌های جدیدی را در بر دارد که شناخت ماهیت، آثار، توان و روش عملکرد آن و نیز اهداف آنها عامل تهدید کننده را دوچندان می‌کند. این تحقیق با پرداختن به این مسائل تلاش می‌کند در حدّ  توان، شناسایی تهدیدات رسانه‌ای، توان تحلیل و فهم هرچه بهتر روش عملکرد تهدیدات رسانه ای و سرانجام توان مدیریت تهدیدات رسانه ای متناسب با مقدورات و امکانات موجود را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد.

۱٫۴ – هدف اصلی تحقیق
شناخت ماهیت و کاربرد جنگ رسانه‌ای در دنیای امروزو چگونگی به کارگیری مدیریت کارآمد در برخورد با جنگ رسانه ای دشمن در عرصه عملیاتی و کاربردی

اهداف فرعی
۱ – چیستی و ماهیت جنگ رسانه ای
۲ – تعیین شاخصهای سنجش تهدیدات رسانه ای
۳ – چگونگی مدیریت تهدیدات رسانه ای در سطح نظام جمهوری اسلامی

سؤال اصلی تحقیق
ماهیت جنگ رسانه‌ای چیست؟ مدیریت کارامد برای برخورد با جنگ رسانه ای چگونه باید باشد؟

سؤالات فرعی تحقیق
۱ – جنگ رسانه‌ای چیست؟
۲ – شاخصهای سنجش تهدیدات رسانه ای کدام است؟
۳ – مدیریت تهدیدات رسانه‌ای در سطح نظام جمهوری اسلامی چگونه باید باشد؟
۲ – تعاریف و مفاهیم جنگ رسانه ای

جنگ رسانه ای چیست؟
الف) شکل تکامل یافته جنگ روانی: استفاده از رسانه های ارتباط جمعی برای تضعیف کشور هدف و بهره گیری از توان و ظرفیت رسانه‌های جمعی اعم از رادیو، تلویزیون، خبرگزاریها، اینترنت، مطبوعات، ماهواره و … است (ضیایی‌پرور، ۱۱:۱۳۸۳) که هدف آن پیشبرد اهداف و منافع ملّی است و یکی از جنبه‌های جنگ روانی یعنی تحمیل اراده و خواست خود بر مخاطبان است.

ب) منبع قدرت نرم کشورها: رسانه ها و نقش مسلط رسانه ها در شکل دهی، جهت دادن و مدیریت افکار عمومی امروزه بر هیچکس پوشیده نیست. از این رو رسانه های جمعی، منبع مهم قدرت در جهت منافع افراد، گروهها و کشورها به حساب می‌آیند. (گالبرایت، ۵۸:۱۳۷۱)

ج) حد فاصل محیط ذهن و عینی: رسانه به علت اینکه تاروپود نمادین زندگی ماست، همچون تجربه‌های واقعی که بر رؤیاهای ما تأثیر دارد بر آگاهیها و رفتار ما تأثیر می‌گذارد و مواد خامی را فراهم می‌سازد که ذهن ما با استفاده از آنها کار می‌کند. (کاستلز،۳۸۸:۱۳۸۰)

د) کاربرد در همة وضعیت ها (جنگ و صلح): جنگ رسانه ای، تنها جنگی است که حتی در دوره صلح نیز بین کشورها به صورت غیر رسمی ادامه دارد و هر کشوری از حداکثر توان خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش با استفاده از رسانه ها ، بهره‌گیری می‌کند.

ه) بهترین شیوه در جاسوسی: یکی از شیوه‌های نوین در جاسوسی، استفاده از رسانه‌هاست. سازمانهای اطلاعاتی متناسب با نیازها و اهداف خود با به کارگیری هرکدام از بخشهای مختلف رسانه‌ها می‌توانند کار کردهای اطلاعاتی مورد نظر خود را طراحی ،هدایت و پیگیری کنند؛ برای مثال سازمان اطلاعاتی به صورت رسمی یا غیر رسمی با جلب همکاری مدیران ارشد رسانه‌ها مانند صاحب‌ امتیاز یا مدیر مسئول و سردبیر در سطح کلان، منافع و راهبردهای رسانه‌ای خود را دنبال می‌کنند. گاهی نیز سازمان اطلاعاتی برای کسب کارکردهای اطلاعاتی رسانه‌ها به تأسیس یا حمایت و تأمین مالی یک رسانه مانند ایستگاه رادیویی و تلویزیونی، سایت اینترنت نشریه و نظایر آن اقدام می‌کند.

بدین ترتیب کارگزاران این رسانه ها، نمایندگان و عوامل سرویس‌اطلاعاتی خواهند بود که تحت پوشش قوی اعضای رسانه های غیر دولتی از تسهیلات فراوان این گونه رسانه‌ها در راستای فعالیتهای اطلاعاتی برخوردار می‌گردند. در برخی موارد نیز سازمان اطلاعاتی با تهیه بخشی از برنامه‌های رسانه‌ای مانند برنامه‌های تلویزیونی یا رادیویی یا چند ستون در مطبوعات، اهداف خود را دنبال می‌کند.